part 60

1.2K 191 204
                                    

---------------------

÷میدونید، درواقع مثل آزمون بود، و نتیجه‌ای که دارم میبینم بهتر از چیزیه که انتظار داشتم، اینکه بدون جلسات مرتب چه اتفاقاتی افتاده و چه واکنش‌هایی رو از جانب شما دربر داشته مهمه، حال عمومی هردوتون که خوب بنظر میرسه، برام از اتفاقات این اواخر بگید.

_ خب کلا یبار باهم دعوا کردیم، آم.. همین دیروز.

÷و ماجرا چی بوده؟

هایبرید نگاهش رو از گلدون پشت سر دکتر کیم گرفت و قبل از اینکه جونگکوک چیزی بگه شروع کرد.
+کوکی چندوقتیه به خاطر مسائلی توی شرکت زمان سختی رو میگذرونه البته امروز حل شده..ام ساعت نامشخصی میومد خونه، کلافه و عصبی و خسته بود، مدام غر میزد، البته ما..منظورم خودمم و جونگی، ما درک میکردیم.

پسر مکثی کرد و زیرچشمی واکنش جونگکوک رو بررسی کرد، با دیدن نگاه ناراحت مرد به میز آهی کشید و ادامه داد
+ دیروز اومد خونه برای ناهار، من میز رو چیدم و جونگی رو نشوندم پشت میز، وسایل کوکی روی کانتر آشپزخونه بود منم برای اینکه کثیف نشن بردمشون اتاق، خب جونگکوک وقتی عصبانیه یکم شلخته میشه بقیه وقتا واقعا منظمه.

دکتر کیم لبخندی زد و همونطور که گوش میداد مدام چیزی رو توی کاغذ یادداشت میکرد.
+من که رفتم اتاق اونجا برای پیدا کردن لباس جونگکوک ام.. مجبور شدم چند دقیقه واستم، وقتی برگشتیم آشپزخونه جونگ‌سان یکی از ظرفا رو گذاشته بود جلو خودش و غذا خورده و خودتون بهتر میدونید بچها چطوری غذا میخورن.

÷اوه، یه فاجعه بوده؟

تهیونگ با لبخند سری تکون داد و گفت
+میز و لباساش، صندلی و حتی زمین پر غذا بود، کوک یکم عصبی شد که البته حق داشت، بعدشم من جونگ‌سان رو تمیز کردم و برگشتم آشپزخونه، اونموقع دعوامون بالا گرفت، تقصیر کوک نبود، موقعیت سختی رو میگذروند.

دکتر کیم سری تکون داد و نگاهش رو اینبار به مردی که محو نیمرخ هایبرید بود دوخت.
÷لازمه از زبون توهم بشنوم جونگکوک.
_خب...اینکه توی شرکت وضعیت پیچیده بوده دلیل بر‌این نمیشد که اونجوری رفتار کنم، تقصیر خودم بود، مثل احمقا سرت داد و زدم و کاری کردم که حالت اونجوری بد بشه.

+ تو یه رابطه معمولی میخوای، و حقت هم هست، اینکه من بخاطر چهارتا داد و فریاد اونجوری شدم تقصیر تو نیست.

_ تو نزدیک هیتته، من بدون اینکه لحظه‌ای روی این فکر کنم اونجوری رفتار کردم، حتی حقش رو نداشتم.
+داشتی چون من مثل احمقا جونگی رو پای میز تنها گذاشتم، اگر بجای ریختن غذا خودش از روی میز سر میخورد چی؟ بازم میگفتی حق نداشتی سرم داد بزنی؟
_ تهیونگ داری بحثو به بیراهه میکشی، من..

÷ آقایون؟
با صدای دکتر کیم هردوشون سکوت کردن، مرد بزرگ‌تر لبخند پدرانه‌ای زد و گفت
÷ میشه بدونم منظورتون از حال بدت بعد از فریاد و دعوا چیه.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now