part 73

2.2K 335 326
                                    

-------------------------

+یسسسسسس.
_ پسر خودمه دیگه.

جونگکوک با ذوق به جونگ‌سانی که به سختی دمبل یک کیلویی رو بلند کرده بود گفت و به سرعت دمبل کوچولو رو از دست پسر گرفت و اون رو محکم توی آغوشش کشید.

_ وای آخرش منو میکشی، سه سالته هنوز بوی نی‌نی میدی.

×بابا جونگی لو بزال پایین.( بابا جونگی رو بزار پایین.)
_ نمیخوام جونگی مال خودمه.

×پاپا کمک.

تهیونگ با خنده جلو رفت و پسربچه رو از دست جونگکوک گرفت و روی زمین گذاشت و رو به مرد گفت
+چرا امروز اینقدر شیطنت میکنی؟
_ نمیدونم..من شیطنت نمیکنم، تو و جونگی زیادی کیوت‌بازی درمیارین، منم نمیتونم تحمل کنم و دلم میخواد فشارتون بدم.

+ ما کجا کیوت بازی درمیاریم، جدیدا دیوونه شدی کوکی.
_ اوم، دیوونه تو، اون فرومون لعنتیت منو میکشه توهم مدام قوی‌ترش میکنی.

تهیونگ آروم خندید و گفت
+تایممون ده دقیقه دیگه تموم میشه‌ها حرکت بعدی رو بگو.

جونگکوک سری تکون داد و پسر رو سمت یکی از دستگاه‌های باشگاه کشوند و گفت
_ منو ببین چطوری میرم.

پشت دستگاه نشست و دسته‌هارو گرفت و به عقب کشید و چندبار حرکت رو تکرار کرد و حین انجامش نکات لازم رو گوشزد کرد؛ تهیونگ پشت دستگاه نشست و دقیقا کاری که مرد ازش خواست رو انجام داد.

_ عالیه بیبی، آرنجتو کمتر خم کن، آفرین.

بعد از یک دقیقه گفت
_ کافیه، خوبه عزیزم.

تهیونگ با خستگی از پشت دستگاه بلند شد و کنار جونگکوک ایستاد و گفت
+سرد کنیم؟
_ اره، بیا اینجا.

بعد از انجام دادن چندتا حرکت کششی هردو مشغول تعویض لباس‌هاشون شدن.
×بابا، جونگی یه کالی کلد، کمک.( بابا جونگی یکاری کرد، کمک.)

جونگکوک پیراهنش رو روی نیمکت انداخت و با خنده سمت جونگی رفت و گفت
_ باز چیکار کردی بچه؟

جونگی به دستگاهی که روشن کرده بود اشاره کرد و گفت
×جونگی اینو هلاب کلد، ببهشید.( جونگی اینو خراب کرد، ببخشید.)

مرد با نیش باز به دستگاه که صفحه کوچیک و لرزونی داشت اشاره کرد و گفت
_ خراب نکردی فرشته بابا، بیا اینجا واستا.

جونگی با گرفتن دست پدرش روی صفحه ایستاد و بخاطر لرزش تمام بدنش شروع به خندیدن کرد، تهیونگ با صدای قهقهه جونگ‌سان پیش اونها رفت و با دیدن وضعیتشون شروع به خندیدن کرد، جونگکوک روی دستگاه ایستاده بود و جونگی که از خنده قرمز شده بود توی بغلش گرفته بود و میخندید.

+وای دیوونه‌ها بیاین پایین، الان مدیر باشگاه میاد بیرونمون میکنه.

جونگکوک با خنده پایین اومد و گفت
_ وای، خیلی باحاله بیا برو روش واستا.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now