part 40

2.8K 325 95
                                    

--------------------

آخر هفته فرا رسید و حالا یونگی احساس می‌کرد توی زندگیش به این اندازه استرس نداشته، اون بدون هماهنگ کردن با هایون به خونه والدینش رفته بود و بهشون همه‌چیز رو گفته بود، شانس باهاش یار بود و برخلاف انتظارش مادر و پدر هایون نه تنها عصبی نشدن بلکه حسابی ذوق کردن.

برنامه‌هاشو کامل چیده بود و امشب قرار بود جشن کوچیکی توی باغی که اجاره کرده بود داشته باشن‌ و فقط بهونه برای آماده کردن همسر بانمکش دردسری بود که نمی‌دونست باهاش چیکار کنه.

با صدای تلفنش از فکر خارج شد، ساعت نزدیک پنج بود و اون هنوز آماده نشده بود و هیچ ایده‌ای نداشت چیکار کنه، تماس رو نگاه کرد و با دیدن اسم جونگکوک جواب داد

^الو؟
_سلام هیونگ، خوبی؟

^ حتی نزدیک به خوبم نیستم جونگکوک.

صداشو پایین اورد و گفت
^ دارم از استرس میمیرم، چطوری باید بهش بگم که آماده بشه؟

_ مگه برنامه نریخته بودی هیونگ؟
^ اینجاشو یادم رفت، یکاری کن نفهمه.

_ باشه، بزار یکم فکر کنم.
^ اوکی، قطع میکنم، خوب فکر کنی ایده مسخره ندی جدی اعصاب ندارم جرت میرم.
_ یااا، مثلا امشب یکی از بهترین خاطرات زندگیت میشه اونوقت شبیه سگ شدی

با صدای بوق ممتد تلفن چشمی چرخوند و از آشپزخونه بیرون رفت؛ خودش توی این زمینه‌ها افتضاح بود شاید تهیونگ میتونست کمکش کنه، در نتیجه کنار پسر روی مبل ولو شد .
_ یونگی هیونگ زنگ زد و گفت چطوری نونا رو آماده کنه و بکشونه بیرون.

+خب؟

_ من گفتم باید فکر کنم، ایده‌ای داری؟

هایبرید نگاهش رو از درامایی که تلوزیون پخش میکرد گرفت و به جونگکوک دوخت .
+میتونه بگه تولد منه، شماها که تولد منو نمیدونین.

با لحن گرفته‌ای گفت و دوباره نگاهشو به تلوزیون داد؛ جونگکوک لبش رو گزید، نکنه واقعا امروز تولدشه، چرا ناراحت گفت.

_آم..اره ایده خوبیه، میگم...چرا ناراحتی؟

پسر به تی‌وی اشاره کرد و گفت
+ هیونگی توروخدا این بیچاره رو ببین، نه تنها دوست‌‌دخترش بهش خیانت کرده بلکه با هیونگش بوده، یعنی هم هیونگشو از دست داد هم دوست‌دخترش.

_ الان واسه این ناراحتی؟

+اوهوم.

مرد ابرویی بالا انداخت و گفت
_ این فقط یه فیلم مسخرست، پاشو بیا بریم لباسای امشبو انتخاب کنیم.

تهیونگ لب‌هاشو آویزون کرد و سری تکون داد، بلند شدن و اول به اتاق جونگی رفتن.

+به یونگی هیونگ بگو باید نونا رو به بهونه تولد من آماده کنه.

MY LITTLE MIRACLETahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon