----------------------------
اونروز مجبور شدن دو ساعت تمام پشت در اتاق بشینن و با جونگسان صحبت کنن که پسر کار خطرناکی انجام نده و سرگرم باشه، میسونگ بعد از چند ساعت با خداحافظی مفصلی ترکشون کرد، شامشون رو در سکوت خوردن و حالا همگی خسته جلوی تلوزیون نشسته بودن و اخبار تماشا میکردن.
○این مدله که به قتل رسیده از شرکتی که جیمین توشه نبوده؟
_نه نیست، خبرشو کامل خوندی؟○ اره، دختره رو موقع عکاسی برند دیور چیزخور میکنن بهش تجاوز میشه بعدشم تیکه تیکش کردن از دریچه زباله ردش کردن که کسی نبینه ولی خبر نداشتن که کوچه دوربین داشته و گرفتنشون.
●خدای من، یه مشت حیوون بودن.
تهیونگ لبش رو گزید و با اعلام اینکه خستست جونگسانی که خوابش برده بود بلند کرد و سمت اتاقاشون رفت، پسربچه رو توی تخت گذاشت و بعد از بوسیدن پیشونیش و مطمئن شدن از حالش به اتاق خودش رفت، وارد دستشویی شد و بعد از انجام کاراش جلو اینه ایستاد و دستی به موهاش کشید، شاید خوب میشد اگر کوتاهشون میکرد، شایدم باید رنگشون میکرد، جیمین بهش پیشنهاد رنگای فانتزی رو داده بود و شدیدا پسر رو وسوسه کرده بود.
بیخیال از دستشویی خارج شد و روی تختش دراز کشید، بخاطر گریهها و استرسی که از صبح تحمل کرده بود سردرد بدی داشت و خستگی شدیدی توی تمام تنش پیچیده بود، بالشش رو بغل کرد و تا گردن زیر پتو رفت.
تمام عضلاتش رها بودن و توی لحظات قبل از خواب عمیق پرسه میزد، چیزی به خاموش شدن مغزش نمونده بود که دستهایی رو دور تنش احساس کرد.
_ چرا اینجا خوابیدی؟ ناراحتی؟
+هوم؟
پسر بین خواب و بیداری به سختی زمزمه کرد و لبخند کمرنگی روی لبهای جونگکوک نشوند، مثل گربههای خوابآلود خودشو بیشتر به مرد چسبوند و نفس آرومی از آرامش کشید.
_ هیچی، بخواب بیبی.+هوم.
جونگکوک پسر رو بیشتر توی بغلش کشید و بوسهای روی گردن پسر گذاشت، دستشو روی پهلوی پسر گذاشت و نوازش کرد ولی به ثانیه نکشید تهیونگ با چشمای گرد شده دست مرد رو پس زد و با فاصله ازش دراز کشید._ معذرت میخوام، ببخشید بیبی، نمیخواستم اذیتت کنم.
جونگکوک با پشیمونی و نگرانی زمزمه کرد، تهیونگ لبش رو گزید، خوابش کاملا پریده بود.
+مهم نیست، اذیتم نشدم. چرا اینجا خوابیدی؟_ فکر کردم..شاید..ببخشید.
مرا بدون حرفی بلند شد و به سرعت اتاق رو ترک کرد، تهیونگ دستی به صورتش کشید و کلافه موهاش رو کشید.
+احمق احمق احمق..خسته میشه..ازم خسته میشه.با عصبانیت پلکاشو بهم فشرد و پتوش رو کنار زد، از جاش بلند شد و وارد دستشویی شد، برای چند لحظه به انعکاس صورتش توی آینه خیره شد و نفس عمیقی کشید، ناراحتش کرده بود.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...