part 77 (Last)

2.3K 353 331
                                    

دوستان من ابتدای پارت میگم که همه ببینن
✨️پنج پارت افتر‌استوری داریم، پس بوک رو از لایبرریتون حذف نکنین✨️

------------------

باز شدن در مساوی بود با دویدن جونگی داخل خونه، پسربچه با خوشحالی به پای یونگی چسبید و گفت

× نی‌نی کو؟
+جونگ‌سان سلام کن.
تهیونگ تذکر داد و باعث خنده شیطنت‌آمیز پسر و ابرو بالا انداختنش شد، جونگی با بی‌جواب موندن سؤالش داخل خونه دوید تا شخص دیگه‌ای رو پیدا کنه که نی‌نی رو نشونش بده.

_ خوبی هیونگ؟

جونگکوک درحالی که مرد رو کوتاه بغل میکرد گفت و عقب کشید.

^ عالیم، بیاین تو، همه رسیدن منتظر شما بودیم فقط.

هرسه وارد خونه شدن، بقیه توی پذیرایی و کنار هم نشسته بودن و مشغول صحبت بودن، اون بین میشد یونای کوچولو رو داخل بغل نامجون دید، دختربچه به آرومی دست و پاش رو تکون میداد و با چشم‌های نیمه‌بازش به نامجون نگاه میکرد.

_ جونگی رو ببین.

با اشاره جونگکوک هایبرید تازه متوجه جونگ‌سانی شد که کنار مبل با فاصله از یونا ایستاده بود و با تعجب و کنجکاوی نگاهش می‌کرد.

جونگکوک و تهیونگ بعد از سلام کردن به بقیه روی مبل‌ها نشستن.
_ جونگی؟
پسر بچه با شنیدن صدای پدرش کنار اون رفت و توی بغلش نشست، جونگکوک موهای پسر‌بچه رو مرتب کرد و توی همون حال گفت
_ چرا نرفتی نی‌نی رو ببینی؟

×بابا‌ام بیاد.

_ بریم.
جونگکوک همراه پسر از روی مبل بلند شد و جلوی نامجون و یونا ایستادن، جونگکوک جلوی مبل زانو زد و جونگ‌سان رو پایین گذاشت، پسربچه با تعجب به نوزاد خوابالو نگاه کرد و پرسید

×کی بزلگ میشه؟( کی بزرگ میشه؟)

نامجون آروم خندید و گفت
٪ یکم بزرگ بشه میتونی باهاش بازی کنی، چند ماه صبر کن فسقلی.

جونگی به آرومی انگشتش رو پشت دست فوق‌العاده کوچولوی یونا کشید و با صدایی که از ذوق نازک‌تر شده بود و میلرزید گفت
×جونگی دوشش داله، اشمش چیه؟( جونگی دوسش داره،اسمش چیه؟)

_ یونا عزیزم.

×شلام یونا، زود بزلگ شو تا بازی کنیم.( سلام یونا، زود بزرگ شو تا بازی کنیم.)

نوزاد کمی دست و با زد و این بین انگشت‌های قوی و کوچولوشو به موهاش جونگ‌سان رسوند و بدون اینکه اطلاع داشته باشه داره چیکار میکنه موهای پسر رو با تمام قوا سمت خودش کشید، جونگ‌سان با چشم‌های درشت شده جیغ بلندی کشید و باعث گریه بلند نوزاد از روی ترس شد.

جونگکوک و نامجون درحالی که نمیدونستن به وضعیت پیش اومده بخندن یا گریه کنن در تلاش بودن بدون آسیب زدن به دست ظریف دختر اونو از موهای جونگی جدا کنن؛ این بین یونا با شدت بیشتری گریه میکرد و محکم‌تر دستشو تکون میداد، حالا علاوه بر یونا جونگی هم با تمام وجود گریه میکرد و سرش رو نگه‌داشته بود.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now