-------------------
= آییی، بابا دلد گلفت.( درد گرفت.)
تهیونگ دست پسربچه رو بوسید و گفت
+ببخشید عسل من، باید عجله کنیم.سوهیون با نگرانی حرکات پدرش رو دنبال میکرد و با بغل کردن عروسک قورباغه عزیزش سعی داشت استرسش رو کنترل کنه، کمکم اشک توی چشمهاش حلقه زد نکنه برای جونگی اتفاقی افتاده بود، اصلا چرا باباش دستشو که الان بخاطر کشیده شدن پارچه زبر لباس قرمز شده بود فقط یدونه بوس کرد؟
=بابا؟
+الان نه عزیزم، صبر کن.تهیونگ سوئیچ ماشینش رو برداشت و سوهیون رو توی بغلش بلند کرد و توی مسیر دویدن به سمت ماشین جیبش رو چک کرد تا مطمئن بشه که گوشی و کیف پولش رو برداشته، سوهیون رو روی صندلی عقب نشوند و کمربند صندلی کودک رو بست، خودش هم پشت فرمون نشست و از اینه نگاهی به پسربچه انداخت، ماشین رو روشن کرد و سمت مدرسه روند.
+چرا گریه میکنی عزیزکم؟
=هیچی.
+سوهیون بابا قرار شد بهمون راجب دلیل ناراحتیت بگی تا کمکت کنیم حلش کنی.=هیچی نیشت.(نیست).
تهیونگ آهی کشید و لعنتی به شانسش فرستاد، دقیقا روزی که آقای چانگ نبود، آجوما مرخصی گرفته بود و اون و سوهیون داخل خونه تنها بودن باید این اتفاق میوفتاد، حتی جلسه فوری و مهم جونگکوک هم باید دقیقا همین امروز اتفاق میوفتاد تا اعصاب ضعیف شده پسر رو بیشتر به چالش بکشه.
با رسیدنشون به مدرسه هایبرید به سرعت ماشین رو پارک کرد و پیاده شد، سوهیون رو از روی صندلی مخصوص بلند کرد و اشکهای داغ پسربچه رو پاک کرد و گفت
+گریه نکن عزیزم، لطفا آروم باش سوهیونم اصلا وقت خوبی رو انتخاب نکردی.با لرزش چونه پسر و سقوط قطرههای اشک تازه آهی کشید و لعنتی به وضعیت فرستاد و داخل مدرسه دوید، سمت دفتر رفت و در زد.
÷بفرمایید.
هایبرید در رو باز کرد و داخل رفت، جونگسان با گونهای کبود و رد چنگهای روی دستش همراه با پسری که دستمالی جلوی بینی خونیش گرفته بود کنار هم ایستاده بودن، تهیونگ سوهیون رو پایین گذاشت، بلافاصله خانمی عصبانی از فاصله کوچیک در رد شد و باعث زمین خوردن سوهیون شد، پسربچه فقط هقی زد و سریع قورباغه کوچولو رو بغل کرد و پشت پای تهیونگ قایم شد.
÷این خودشه؟ آره خب همچین بچهای رو بایدم آدمی مثل تو بزرگ کرده باشه.
مدیر که مرد میانسالی بود با کلافگی گفت
÷ خانم لطفا آروم باشید، جناب شما هم بفرمایید داخل، تهیونگ که با نگرانی درحالی چک کردن زانوی سوهیون بود سری تکون داد و وارد دفتر شد، سوهیون رو روی صندلی نشوند و با نگرانی نگاهی به جونگسان انداخت.÷ خانم کیم زودتر رسیدن و در جریان هستن من برای شما هم توضیح میدم چیشده، مثل اینکه داخل کلاس بچها باهم بحث میکردن که جونگسان خودش رو قاطی ماجرا کرده و اول دعوا رو شروع کرده آقای جئون.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...