------------------------------------
جونگکوک کامل ماشین رو نگهنداشته بود که تهیونگ جونگسان رو محکمتر توی آغوشش فشرد و پیاده شد و وارد بیمارستان شد، سمت بخش دوید و با صدای نسبتا بلندی اولین پرستاری که دید رو صدا کرد
+ببخشید، خانومممم.پرستار سمتشون اومد و با صدا کردن چند نفر دیگه خواستن جونگسان رو از هایبرید بگیرن ولی پسر کوچولو محکمتر به تهیونگ چسبید.
+تو..بغلم معاینش کنین لطفا ولم ن..نمیکنه.
پرستاری سریعا با پد خون روی صورت و چونه پسر رو پاک کرد، تهیونگ دستای جونگی رو نگهداشته بود تا با وول زدن مزاحم کار پرستارا نشه.
÷زیر چونش یه پارگی کوچیک داره، چون جایی نیست که تحت کشش باشه میشه با چسب بخیه درستش کرد، باید داخل دهنش رو چک کنیم، چه اتفاقی براش افتاده؟
+ن..نمیدونم وقتی رسیدیم خونه اینجوری شده بود.
دکتر ابرویی بالا انداخت و پرسید
÷رابطتون با بیمار چیه؟
+پسرمه.دکتر سری تکون داد و اینبار رو به جونگسان گفت
÷ گوش بده پسر خوب، اتفاقی که برات افتاده خیلی جدی نیست، باید آروم باشی و نترسی باشه؟ میخوام دهنتو آروم باز کنی تا بتونم چکش کنم باشه؟جونگی به سرعت دهنش رو باز کرد، درد داشت و فقط میخواست زودتر خوب بشه، دکتر با دستگاه خاصی که تهیونگ نمیدونست چیه خون توی دهان پسر رو تمیز کرد و مشغول بررسی شد.
÷ چیز خیلی جدیای نیست، زبونش بخیه نمیخواد، ولی پارگی لثه باید بسته بشه، یه عکسم برای دندونش لازمه.
+ا..الان باید چیکار کنیم؟
÷اول از همه لطفا از خودتون جداش کنید، واقعا توی این وضعیت نمیتونم کاری انجام بدم.
تهیونگ سری تکون داد و در گوش جونگسان گفت
+ لطفا ولم کن عزیزم، میزارمت روی تخت و دستتو میگیرم، هیچی نمیشه باشه؟پسر کوچولو چیزی نگفت ولی بدنش رو شل کرد و به تهیونگ اجازه داد تا جابجاش کنه، بعد از درست کردن جای جونگسان دکتر داروی بیحسی رو به لثه و زیر چونه پسر تزریق کرد، تمام مدت جونگسان بیصدا گریه میکرد و تهیونگ لحظهای نگهداشتن دستش و نوازشش رو متوقف نکرده بود، دکتر بعد از تمیز کردن زخم و ضدعفونی کردنش، اون رو خشک کرد و مشغول چسبوندن اونها شد.
+آفرین عزیزم، جونگی ما خیلی قویه، یه کوچولو دیگه مونده پسر قشنگم.
_ میدونی چقدر گشتم تا پیداتون کنم لعنتی؟
صدای نسبتا بلند جونگکوک تهیونگ رو از جا پروند.
+ب..ببخشید، حواسم نبود.جونگکوک بیتوجه به هایبرید جلو رفت و از دکتر پرسید
_پسرم چیشده؟÷ همونطور که میبینید من مشغول کارم، میخواید ولش کنم و براتون توضیح بدم؟ نظرتون چیه بجای اینطور رفتار کردن، همسرتون رو بغل کنید و آرومش کنید و ازش بپرسید چه اتفاقی برای پسرتون افتاده؟ حال بدشون رو هرکسی از دور متوجه میشه بعد شما بجای آروم کردنشون دارید دعوا میکنید؟
![](https://img.wattpad.com/cover/365976173-288-k694551.jpg)
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfictionکاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ----------- ا...