part 28

1.5K 172 27
                                    

----------------------------------

*پس جونگی ما خیلی قویه.

×آله..بعد جونگی دیگه گلیه نکلد.

جونگکوک لبخند بزرگی زد، جونگ‌سان با کیوت‌ترین حالت ممکن داشت داستان افتادن و بیمارستان رو تعریف میکرد.

◇ دکترش هم خوب کارشو انجام داده، چرا به من زنگ نزدید خب؟

_ خیلی استرس گرفته بودم نونا، وقتی تو اون حالت دیدمش خیلی ترسیدم، فقط سریع رفتیم بیمارستان.

◇ میفهمم.

جونگکوک نگاهش رو به تهیونگ داد که گوشیش رو دستش گرفته بود ولی حواسش جای دیگه‌ای بود، مشخص بود شدیدا توی افکارش غرق شده و متوجه اطرافش نیست.

بلند شد و کنار پسر نشست.
_ چیزی شده؟

+ها؟
_ میگم چیزی شده؟
+نه...یعنی چرا..منظورم اینه...هوووف...میشه تنها صحبت کنیم.

جونگکوک اخم کمرنگی کرد و سری تکون داد، بلند شد و وارد اتاقش شد و تهیونگ هم دنبالش اومد.

_ چیشده؟
مرد بزرگتر بعد از بستن در پرسید و نگاه منتظرش رو به هایبرید داد.

+دوباره...پیام داده؛ من میترسم هیونگی، اگر‌ کاری بکنه چی، من نمیدونم باید چیک..

_ هیششش، آروم باش تهیونگ، اون نمیتونه کاری بکنه عزیزم، میتونی پیامش رو نشونم بدی؟

هایبرید سری تکون داد و صفحه گوشیش رو روشن کرد و سمت مرد گرفت، جونگکوک گوشی رو گرفت و با دقت پیام‌هارو خوند.

÷خوک کوچولوی ما حسابی داره با پولای اون مردک حال میکنه نه؟

÷شب با پولاش بفاکت میده؟

÷مثل چانشینگ جوری که لیاقتشو داری جرت میده یا نه؟

÷نمیزارم زندگی کنی، موجود نجسی مثل تو فقط برای گاییده شدن بوجود اومده، خودتو گول نزن هرزه.

÷تو هیچی نیستی.

کوک میتونست جوشش خون رو توی رگ‌هاش احساس میکنه، میدونست اگر صورتش رو توی آینه نگاه کنه سرخ شده و رگ‌های پیشونی و گردنش از عصبانيت مشخص و متورم شدن.

_ چیزی نیست، حلش میکنم خب؟ فقط فعلا بلاکش نکن، ممکنه چیز جدیدی بگه که بدرد بخوره؛ ولی اصلا به حرفاش اهمیت نده بجز یه مشت چر.....تهیونگ؟

پسر سرش رو پایین انداخته بود و دمش رو جوری که جونگکوک مطمئن بود درد میگیره توی دستش فشار میداد و اشک‌هاش صورتش رو خیس کرده بودن.

+م..هق..من معذرت میخو..ام...من همش دردسر..هق..درست میکنم..هق...نباید..نجاتم میدادی‌...باید میزاشتی..هق...بمیرم..من احمق..ف..فکر کردم...میتونم زندگی خو..بی...هق...داشته باشم..ولی..زندگی تورم خراب کردم..هق..من ن..نمیخوام دوباره اون‌‌..کارارو...هق..بکنه...می..میترسم..ن..نمیخوام دوباره بهم..دست بزنه..نمیخوام دو..هق‌‌..دوباره هیچی ن..نباشم.

MY LITTLE MIRACLEWhere stories live. Discover now