-----------------------
توی جاش تکونی خورد و خودش رو بیشتر به گرمای دلچسبی که پشت سرش حس میکرد فشرد، دلش میخواست بیشتر بخوابه ولی امروز یه جنگ خیلی بزرگ در پیش داشت و باید شهر آدما رو از دست خفاش بدجنس با کمک گرفتن از زرافهکوچولوی قویش نجات میداد، تازه امروز تهته مهربونش هم پیشش بود و میتونست یه عالمه باهاش بازی کنه.
با گیجی توی جاش چرخید تا پدرش رو بیدار کنه ولی درکمال تعجب تهته بود که بغلش کرده بود، ذوقزده توی جاش نشست و به باباش که پشت تهته خوابیده بود نگاه کرد و به سختی خودش رو بین اون دو جا داد و مکرر جونگکوک رو تکون داد تا بیدارش کنه.
مرد با خستگی چندبار پلک زد و نگاه سوالیش رو به پسر دوخت، جونگسان لبخند بزرگی زد و زمزمه کرد
×تهته پیش ما هوابیده._ میدونم فرشته بابا، خوب خوابیدی؟
پسر سری تکون داد و گفت
×جونگی تهته لو بیدال کنه؟_ نه، بزار بخوابه تا زودتر خوب بشه.
جونگسان کمی لبهای رو آویزون کرد و باشهای زیرلب گفت، پدرش که به سختی پلکهاشو باز نگه داشته بود تماشا کرد.
×جونگی شیل کاکایو میهواد.جونگکوک سری تکون داد و روی تخت نشست دستی به موهاش کشید و خسته از جاش بلند شد و جونگی رو بغل کرد و سمت سرویس اتاق رفت، جونگی رو کنار روشویی نشوند و مسواک پسربچه رو دستش داد.
_اول دندونات باید تمیز بشه.×باشه.
درکمال تعجب جونگی بدون هیچ اذیت و بهونهگیریای قبول کرد مسواک بزنه، بعد از انجام کاراشون از سرویس خارج شدن و به آشپزخونه رفتن، جونگکوک بسته شیرکاکائو رو از داخل یخچال بیرون اورد و لیوان کوچیکی برای جونگسان ریخت و دستش داد، قهوهساز رو روشن کرد و برای خودش هم کاپوچینو درست کرد، تا سرد شدنش مشغول آماده کردن صبحانه برای بقیه شد، مقداری بیکن همراه با سیب زمینی و تخم مرغ و در کنارش هم مربا و تست گذاشت.صدای والدینش رو میشنید که درحال پایین اومدن از پلهها هستن، بعد از چند ثانیه سروکله هردوشون پیدا شد.
●آیگووو ببین جونگکوکیمون چه کرده.
○میز صبح ازدواج چیدی انگار .
پدرش گفت و بلند بلند به حرف خودش خندید با دیدن نگاه پوکر جونگکوک چشمی چرخوند و پشت میز نشست.● دامادم کجاست؟
میوری پرسید و نگاه منتظرش رو به جونگکوک دوخت، قبل از اینکه مرد جوابی بده جونگسان با لحن متعجبی پرسید
×تهته داماده؟میوری شیطنت امیز خندید و گفت
● آره داماد باباته.×پش بابا علوشه؟( پس بابا عروسه؟)
صدای خنده بلند وونگجون دوباره توی آشپزخونه پیچید، جونگکوک متاسف سری تکون داد و گفت
_ نه عزیزم، مامانی الکی میگه.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...