------------------------------
پسر از حمام بیرون اومد و جلوی حوله تنپوش رو بهم نزدیکتر کرد، با ندیدن جونگسان متعجب از جونگکوک پرسید
+جونگی کجاست؟ بیدار شد؟مرد نگاهشو به پسر داد و زمزمه کرد
_ نه، نامجون بردش.
+بردش؟
_ میدونی که چقدر با جونگی میسازه، میخواست پیش هم باشن.تهیونگ لبهاش رو آویزون کرد و با ناراحتی گفت
+آره، خیلی بده که نمیتونن یه بچه داشته باشن، واقعا مسخرست که اجازه ندارن حداقل امگا به سرپرستی بگیرن، سرنوشت اونا که مشخصه._عزیزم اینکه امگاهای مرد درهر صورت به همجنس خودشون گرایش دارن دلیل نمیشه که اجازه سرپرستیشون رو به هرکسی بدن؛ میدونی که چقدر آدمای عوضی توی این دنیا وجود دارن، حالا فکر کن یکیشون یه امگا کوچولو رو به سرپرستی بگیره و اذیتش کنه.
هایبرید بیشتر از قبل لبهاش رو آویزون کرد و با ناراحتی گفت
+اره، ولی خب نامجونی هیونگم گناه داره، اصلا من میرم پسرشون میشم.جونگکوک به آرومی خندید و گفت
_ نخیر تو پسر خودمی به بقیه نمیدمت.
پسر سمت کمد رفت و همونطور که کرم مخصوص و لوسیون بدن رو برمیداشت گفت
+ولی این بیانصافیه، تو یه پسر دیگه هم داری ولی نامجونی هیونگ چی؟ هیچی.جونگکوک آروم خندید، از جاش بلند شد و کرم و لوسیون رو از دست پسر گرفت و با بوسیدن گونه نرمش گفت
_ من انجامش بدم؟تهیونگ سری تکون داد و روی تخت نشست، با خجالت کمرنگی به مرد نگاه کرد، جونگکوک با لبخندی یکی از پاهای پسر رو سمت خودش کشید و بعد از بوسیدن مچش اون رو روی پای خودش گذاشت، کرم رو باز کرد و به نرمی روی ردهای تقریبا محو شدهی زخمها کشید.
+ خیلی کمتر شدن، مگهنه؟ آخرین جلسهای که رفتم قبل از سفر خیلی قویتر بود.
_ یعنی درد داشتی؟
+نه، ولی همون لحظه که انجامش میداد میسوخت، بهم گفت که عادیه.
_ بعضیاشون به زور دیده میشن دیگه.
جونگکوک زمزمه کرد و پای دیگه پسر رو سمت خودش کشید.
+اره، البته دکتر گفت که همشون با لیزر نمیرن، گفت ممکنه رد بعضیاشون بمونه ولی کمرنگ میشن.جونگکوک سری تکون داد و با شیطنت به چشمهای پسر نگاه کرد و گفت
_ حالا حوله رو دربیار خوشگله.گونههای پسر رنگ گرفتن و با اخم کمرنگی گفت
+ مثل منحرفا حرف نزن.
_ اووو، کی به من میگه منحرف؟ میخواستی روی چی سواری کنی؟ ترن یا من؟پسر صورتش رو بین دستاش مخفی کرد و زمزمه کرد
+خیلی بدی، من...خودت یجوری گفتی که من بد متوجه بشم._ جدی؟ یعنی نمیخوای سواری کنی؟
+یااا، بس کن دیگه.جونگکوک با خنده کوتاهی بالاتنه پسر رو روی تخت هل داد و بند حوله رو باز کرد و به آرومی از روی بدن پسر کنار زد، بوسهای روی شکمش گذاشت و کرم رو دوباره روی بدنش پخش کرد.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...