اینو خیلی دوست دارم :)
خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی
در من دراکولای غمگینی ست.... میفهمی ؟!خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست
در می روم این خانه را... هرچند که در نیست!عکس کسی افتاده در حوض نقاشی
محبوب من ! گه میخوری مال کسی باشیگه میخوری با او بخندی توی مهمانی
می خواهمت بدجور و تو بدجور میدانیهذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزه های اخرین نسل دراکولاستاز بین خواهد رفت اما نه به زودی ها!
از گردن و آینده ات جای کبودی هاحل می شوم در استکان قرص ها، در سم
محبوب من!خیلی از این کابوس می ترسم!زل می زنم با گریه در لیوان آبی که...
حل میشوم توی سئوال بی جوابی که...می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شداز دست های تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طنابِ دار خواهد شد!از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک
از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد!می چسبمت مثل لب سیگار در مستی
ثابت بکن:هستم که من ثابت کنم : هستیسرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!بعد از تو الکل خورد من را... مست خوابیدم...
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم
با هر که می شد هر چه می شد امتحان کردم!خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شب ها بغل کردم به تو همجنس هایم رارنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم
در اولین بوسه، خودم را و تو را کشتمهی گریه میکردم به آن مردی که زن بودم
شب ها دراکولای غمگینی که من بودم !و عشق، یک بیماری بدخیمِ روحی بود
تنهایی ام محکوم به یک سکس گروهی بودسیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی... فراموشی... فراموشیتنهاییِ در جمع، در تن های تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضاییدلخسته از گنجیشک ها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم می پاشی!لیوان بعدی: قرص های حل شده در سم
باور بکن از هیچ چیز دیگر نمیترسمپشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و... نخواهی بود
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی