10

360 57 25
                                    

اینو خیلی دوست دارم :)

خون می جهد از گردنت با عشق و بی رحمی
در من دراکولای غمگینی ست.... میفهمی ؟!

خون می خورم از آن کبودی ها که دیگر نیست
در می روم این خانه را... هرچند که در نیست!

عکس کسی افتاده در حوض نقاشی
محبوب من ! گه میخوری مال کسی باشی

گه میخوری با او بخندی توی مهمانی
می خواهمت بدجور و تو بدجور میدانی

هذیان گرفته بالشم بس که تبم بالاست
این زوزه های اخرین نسل دراکولاست

از بین خواهد رفت اما نه به زودی ها!
از گردن و آینده ات جای کبودی ها

حل می شوم در استکان قرص ها، در سم
محبوب من!خیلی از این کابوس می ترسم!

زل می زنم با گریه در لیوان آبی که...
حل میشوم توی سئوال بی جوابی که...

می ترسم از این آسمان که تار خواهد شد
از پنجره که عاقبت دیوار خواهد شد

از دست های تو به دُور گردن این مرد
که آخر قصّه طنابِ دار خواهد شد!

از خون تو پاشیده بر آینده ای نزدیک
از عشق ما که سوژه ی اخبار خواهد شد!

می چسبمت مثل لب سیگار در مستی
ثابت بکن:هستم که من ثابت کنم : هستی

سرگیجه دارم مثل کابوس زمین خوردن
روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!

بعد از تو الکل خورد من را... مست خوابیدم...
بعد از تو با هر کس که بود و هست خوابیدم!

بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم
با هر که می شد هر چه می شد امتحان کردم!

خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
شب ها بغل کردم به تو همجنس هایم را

رنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم
در اولین بوسه، خودم را و تو را کشتم

هی گریه میکردم به آن مردی که زن بودم
شب ها دراکولای غمگینی که من بودم !

و عشق، یک بیماری بدخیمِ روحی بود
تنهایی ام محکوم به یک سکس گروهی بود

سیگار با مشروب با طعم هماغوشی
یعنی فراموشی... فراموشی... فراموشی

تنهاییِ  در جمع، در تن های تنهایی
با گریه و صابون و خون و تو، خودارضایی

دلخسته از گنجیشک ها و حوض نقاشی
رنگ سفیدت را به روی بوم می پاشی!

لیوان بعدی: قرص های حل شده در سم
باور بکن از هیچ چیز دیگر نمیترسم

پشت سیاهی های دنیامان سیاهی بود
معشوقه ام بودی و هستی و... نخواهی بود

PoetryWhere stories live. Discover now