تختم به سنگ قبر شبیه است
ربطی به مستطیل ندارد!
چیزی نپرس، گوش کن امشب!
کابوس بد، دلیل نداردظرف غذا کپک زده در من
حمّام را نمی روم از خود
تقویم را بکش به عقب تر
من را بمیر قبل تولّدگاهی سؤال توی سکوتی
گاهی تشنّج است جوابم
تکراری است روزم و روزم
شب را بقرص تا که بخوابمیادم نرفته... خنده چه شکلی ست؟!
یادم نرفته... سکس چه جوری ست؟!
تقدیر من امید به هیچ است
تقدیر من تحمّل دوری ستمرده ست از تمامی روحم
حسّ جنون و لذّتِ آنی
من باختم، تو سعی بکن باز!
شاید تو خوب تر بتوانی!رسوام توی شهر به پوچی
مانند جای بوسه به گردن
دورم برای وسوسه ی عشق
دیرم برای تجربه کردنجز خاطرات خوب گذشته
به هیچ چی نیاز ندارم
محکومم از گناه نکرده
من حقّ اعتراض ندارممن آن کلاغ زشت و سیاهم
که توی ابرهای سفید است
صدها هزار قصّه پریده
امّا به خانه اش نرسیده ستبغضم سبک نمی شود اصلا
ربطی به حرف و نامه ندارد
باید که در سکوت بمیرم
این بیت ها ادامه ندارد...
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی