151

20 4 0
                                    

تختم به سنگ قبر شبیه است
ربطی به مستطیل ندارد!
چیزی نپرس، گوش کن امشب!
کابوس بد، دلیل ندارد

ظرف غذا کپک زده در من
حمّام را نمی روم از خود
تقویم را بکش به عقب تر
من را بمیر قبل تولّد

گاهی سؤال توی سکوتی
گاهی تشنّج است جوابم
تکراری است روزم و روزم
شب را بقرص تا که بخوابم

یادم نرفته... خنده چه شکلی ست؟!
یادم نرفته... سکس چه جوری ست؟!
تقدیر من امید به هیچ است
تقدیر من تحمّل دوری ست

مرده ست از تمامی روحم
حسّ جنون و لذّتِ آنی
من باختم، تو سعی بکن باز!
شاید تو خوب تر بتوانی!

رسوام توی شهر به پوچی
مانند جای بوسه به گردن
دورم برای وسوسه ی عشق
دیرم برای تجربه کردن

جز خاطرات خوب گذشته
به هیچ چی نیاز ندارم
محکومم از گناه نکرده
من حقّ اعتراض ندارم

من آن کلاغ زشت و سیاهم
که توی ابرهای سفید است
صدها هزار قصّه پریده
امّا به خانه اش نرسیده ست

بغضم سبک نمی شود اصلا
ربطی به حرف و نامه ندارد
باید که در سکوت بمیرم
این بیت ها ادامه ندارد...

PoetryWhere stories live. Discover now