قایم بکن در دفتر خیسم «فروغت» را
بگذار روی ِ میز من، فیش حقوقت را!حرفی بزن از عشق، مثل ِ «فیلم هندی» ها!
که دوست دارم راستی! حتـّی دروغت رادست مرا ول کن میان «فصل سردی» که...
تا گم شوم شب ها خیابان شلوغت رامی میرم از فرط تو و هرگز نمی میرم!
تا بشنوم بعد از تصادف، جیغ بوقت رادلخسته از مرز ِ عمومی ها، خصوصی ها
ماشین گیجم بوق زد توی عروسی هااین بوق ها آواز یک گنجشک ترسو بود
که عاشق او بود، روزی عاشق او بوددر جیب های خود فشردم دست سردش را
هرچند روی دست هایم ردّ چاقو بود!سرد است و دستان همه در جیب ها مشتند
«قیصر!» کجایی که برادرهات را کشتند؟!
.
در من «چراغی» بود با رؤیای غولی که...
که گم شده انگار توی کیف پولی که...
.
از عشق دارم درد و از چشمان او غم را
قایم شدم در پشت «تو» فیش حقوقم راچیزی ست در من گم شده، چیزی! نمی دانم
که رد شده آهسته از عرض ِ خیابانمچیزی که زیر ِ هر پتو در حال هق هق بود
چیزی که در «حلاج»، روی ِ دار، عاشق بود!بگذار پشت ِ در، «دل» و «عرفان» شرقت را
پرداخت کن در بانک، قبض ِ آب و برقت را!دلخسته ام از اینهمه دیوار ِ بی در که...
«ای مهربان! یک پنجره با خود بیاور که» ↓
.
دنیا تو را برد و به نفرت هاش عاشق کرد
این غول تنها گوشه ی قصر خودش دق کردغولی که آخر توی فصلی سرد خواهد مرد
یا از تو یا از شدّت سردرد خواهد مرد
.
«مسعودخان کیمیایی» خوب می داند:
که آخر ِ قصّه همیشه مَرد خواهد مُرد!
■
.
دلخسته ام از شهر نامردی و رندی ها
پایان خوبم باش! مثل ِ «فیلم هندی» ها...
.
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی