125

13 5 0
                                    


.
محبوبه، گربه، بسته‌ی کبریت، من،  اِسی
بازی شروع… از هیجانِ مقدّسی!!
.
آتش گرفت از دُمش انگار می‌دوم
هرچند هیچ‌وقت به جایی نمی‌رسی

من، گریه، بچّه‌ها، هیجان، سوت، دست، من
تمرین بچّگانه‌ی اصلِ دموکراسی!

تریاک کهنه‌، منقل خاموش، موش، موش
این ماه هم نیامده بابا به مُرْخَصی

زهره میان چند مگس با دهان باز
در خواب‌هاش توی لباس پرنسسی!

تصویر یک گلوله‌ی آتش که می‌دوم
- «مانند بیت قبل به جایی نمی‌رسی!!»
.
باران، صدای خنده و سلّول سوخته
تسلیمِ یک مجاریِ قبلاً تنفّسی

باید تمام کرد خودم را که نیستم
وقتی که مطمئنّم: این شعر را کسی…

PoetryWhere stories live. Discover now