88

32 7 0
                                    

پدرم رفت داخل خانه
پدرم دید مادرم را با...
بعد، شب بود و حرکت چاقو
خون مامان و گریه‌ی بابا
مادرم سنگ قبر گمنامیست
مادرم هرزه بود، یک زن بد!
پدرم سمبل شرافت بود!
پدرم ماند توی حبس ابد

داخل خانه رفتم و دیدم
زن خود را کنار مرد جوان
بعد، دعوا و فحش بود و کتک
زنم و گریه پیش یک چمدان
از تمامی خاطرات بدم
مانده یک عکس، روی میز اتاق
ّ بچه‌ای با لباس‌های کثیف
جای امضای برگه‌ی طلاق

پسرم رفت داخل خانه
دید مردی نشسته پیش زنش
دید لبخند میزنند به هم
دید که دست میکشد به تنش
پسرم با زنش معاشقه کرد
جلوی چشمهای عاشق مَرد
بعد هم از حضور سرزده‌اش ↓
داخل خانه، عذرخواهی کرد!

PoetryWhere stories live. Discover now