بیداری ِ تا صبح، روی بالشی خسته
با گریه خوابیدن کنار ساک دربستهخوابیدن از برخاستن در خانه ای دیگر
برخاستن با هق هق دیوانه ای دیگر
بی خاطره، بی واژه، بی هر مشترک بودن
بیگانه ای در حسرت بیگانه ای دیگرپرواز از ویرانه ی یک خانه ی دلگیر
ساکن شدن با بغض در ویرانه ای دیگربرخاستن... خیس از عرق... رقصنده در آتش
با چرخ یک پنکه به دُور هیچ چی هایش!لرزیدن از کابوس ِ فردا تا تبی دیگر
برخاستن در کشوری دیگر، شبی دیگر...رؤیای فرضی ساختن در خانه ای فرضی
بیدار ماندن بی تو روی بالشی قرضیاز برنمی گردم به شک/ افتادن از بالا
دلتنگی ِ بدجورتر! حتی همین حالا!!چرخیدن از چرخیدن از من دُور هی من که...
با رقص کاغذها میان گردش پنکهبا رقص در آغوش مشتی مست و دیوانه
شب خانه رفتن در کنار چند بیگانهبا مغز خالی، جیب خالی، سینه ای خالی...
در حسرت یک لحظه از هرجور خوشحالیخوابیدن و برخاستن در شهر بی خنده
انسان بی امروز، در رؤیای آیندهسیگار نصفه در میان باد پاییزی
و تو که داری مثل سابق اشک می ریزی...
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی