71

53 12 0
                                    


مرا دوباره شکستید... یادتان باشد!
که انتقام بگیرم اگر زمان باشد

مرا به جرم پریدن... به خاک افتادم
که آسمان شما باز آسمان باشد!

در این زمانه که آدم به مرگ محکوم است
اگر که صاحب یک قلب مهربان باشد

تبر به دست من ِ خسته می زنید! چرا؟
که خواست لانه برای پرندگان باشد؟!

مرا بگیر و بکش قهرمان پوشالی!
که دست های تو پایان داستان باشد

چنان بُکُش که نبیند چه دید عاشق تو!
که از کشیدن یک آه ناتوان باشد

و سرنوشت من این بود حرف آخر تو:
بمیر تا که فقط شعر بینمان باشد!

PoetryWhere stories live. Discover now