اول فیلمو تا آخرش تکرار میکنم تا آخرش ببینید
دوم اگر کسی قضیه بطری نوشابه رو نمیدونه بگهمادرم روبه روی تلوزیون
پدرم شاهنامه میخواند
چه کسی گریه میکند تا صبح!؟
چه کسی در اتاق میماند؟
هیچ کس ظاهرن نمی فهمد
هیچ کس واقعا نمیداند
دیدن فیلم روی تخت کسی
خواب بر روی صندلی و کتاب
انتظار مجوز یک شعر
دادنِ گوسفند با قصاب!!
(آخر داستان چه خواهد شد؟!)
خفه شو عشق من بگیر و بخواب
مثل یک گرگِ زخم خوده شده
رد پای به جا گذاشته ات
کرم افتاده و خشک شده
مغز من با درخت کاشته ات!
از سرم دست بر نمی دارند
خاطراتِ خوشِ نداشته ات
راستش نمیدونم این شعر ادامه داره یا خودش ادامهِ یا کلا همینه پس اگه این نبود ببخشید
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی