فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس
▪️به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص
به دوست داشتنم بین ِ دوستش داری!
به خواب رفتمت از گریه های تکراریتماس های کسی ناشناس از خطّ ِ ...
به استخوان ِ سرم زیر حرکت ِ متهکه می شود به رگ و پوست، از تو تیغ کشید
که می شود به تو چسبید و بعد جیغ کشیدکه می شود وسط ِ وان، دچار فلسفه شد
که زیر آب فرو رفت... واقعا خفه شد!که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی!
جلوی پاش بیافتی به خاک... گریه کنیکه می شود چمدانت شد و مسافر شد
میان دست تو سیگار بود و شاعر شدکه می شود وسط سینه ات مواد کشید
که بعد، زیر پتو رفت و بعد داد کشید...به چشم های من ِ بی قرار تکیه زد و
به این توهّم دیوانه وار تکیه زد وکه دیر باشم و از چشم هات زود شود
که مته در وسط ِ مغز من، عمود شود!که هی کشیده شوم، در کشاکشت بکشم
که هرچه بود و نخواهد نبود، دود شود...قرار بود همین شب قرارمان باشد
که روز خوب تو در انتظارمان باشدقرار شد که از این مستطیل در بروی
قرار شد به سفرهای دورتر برویقرار شد دل من، مُهر ِ روی نامه شود
که در توهّم این دودها ادامه شودکه نیست باشم و از آرزوت هست شوم
عرق بریزم و از تو نخورده مست شومکه به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ
که به سلامتی گوسفند قبل از مرگکه به سلامتی جام بعدی و گیجی
که به سلامتی مرگ های تدریجیکه به سلامتی خواب های نیمه تمام
که به سلامتی من... که واقعا تنهام!که به سلامتی سال های دربدری
که به سلامتی تو که راهی ِ سفری...صدای گریه ی من پشت سال ها غم بود
صدای مته می آمد که توی مغزم بودصدای عطر تو که توی خانه ات هستی
صدای گریه ی من در میان بدمستیصدای گریه ی من توی خنده ی سلاخ!
صدای پرت شدن از سه شنبه ی سوراخصدای جر خوردن روی خاطراتی که...
ادامه دادن ِ قلبم به ارتباطی که...به ارتباط تو با یک خدای تک نفره
به دستگیری تو با مواد منفجرهبه ارتباط تو با سوسک های در تختم
که حس کنی چقدَر مثل قبل بدبختمکه ترس دارم از این جنّ داخل کمدم
جنون گرفته ام و مشت می زنم به خودمدلم گرفته و می خواهمت چه کار کنم؟!
که از خودم که تویی تا کجا فرار کنم؟!غریبگی ِ تنم در اتاق خوابی که...
به نیمه شب، «اس ام اس»های بی جوابی که...به عشق توی توهّم... به دود و شک که تویی
به یک ترانه ی غمگین ِ مشترک که توییبه حسّ تیره ی پشتت به لغزش ِ ناخن
به فال های بد و خوب پشت یک تلفنفرار می کنم از تو به تو به درد شدن
به گریه های نکرده، به حسّ مرد شدنفرار می کنم از این سه شنبه ی مسموم
فرار می کنم از یک جواب نامعلومسوال کردن ِ من از دلیل هایی که...
فرار می کنم از مستطیل هایی که...فرار کردن ِ از این چهاردیواری
به یک جهان غم انگیزتر، به بیداری...
■دو چشم باز به یک سقف ِ خالی از همه چیز
فقط نگاه کن و هیچ چی نپرس عزیز!به خواب رفتنم از حسرت ِ هماغوشی ست
که بهترین هدیه، واقعا ً فراموشی ست...
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی