172

22 5 4
                                    

بارون گرفته رو سرِ دنیا
خورشیدِ مُرده اون‌ورِ کوهه
با گریه و بی گریه، یک‌جوره
چشمای من، معنای اندوهه

دیوونه دارم می‌شم از فکرت
یادت منو تنها نمی‌ذاره
لعنت به این کوچه، به این پاییز
لعنت به بارونی که می‌باره

یاد کی می‌افتادی اون موقع
وقتی بهت از عشق می‌گفتم؟!
کشتم خودم رو، خاطراتم رو
امّا هنوز یاد تو می‌افتم

امّا هنوز یاد تو می‌افتم
وقتی توو آغوشم قسم خوردی
امّا هنوز یاد تو می‌افتم
با اینکه از یادت منو بردی

.
بارون میاد مثل شب آخر
می‌پاشه روی سردی شیشه
انگار که ابرا می‌دونستن
این قصّه با گریه تموم می‌شه

چی مونده از تو، غیر یه کابوس؟!
چی مونده از من، جز تنی خالی؟!
غمگین‌ترم از هر چی غمگینه
خوشحالم از اینکه تو خوشحالی

یاد کی می‌افتادی اون موقع
وقتی بهت از عشق می‌گفتم؟!
کشتم خودم رو، خاطراتم رو
امّا هنوز یاد تو می‌افتم

امّا هنوز یاد تو می‌افتم
وقتی توو آغوشم قسم خوردی
امّا هنوز یاد تو می‌افتم
با اینکه از یادت منو بردی

PoetryWhere stories live. Discover now