168

20 3 0
                                    

آخرین روز انتظارم من
اوّلین لحظه‌ی بهارم من
حاصل سال‌ها فشارم من
بمبِ در حالِ انفجارم من
یک به یک، دو به دو، هزاران جفت
همه را دانه دانه خواهم گفت

دور رفتند و بعد دیر شدند
سور دادند تا که سیر شدند
شوربختان شهر، شیر شدند!
کور بودیم تا که هی هی هی...

حسّ سیگار داخل کافه
خشتک داغ مثل نسکافه
بحث هایدیگر و دکارت و پوپر!!
نقد روی صدای یک شاعر
آخرین راه‌های سیر و سلوک
بهترین فیلم‌های «کیم‌کی‌دوک»
راه‌های شناخت انسان
بحث روی فواید قلیان!!
طرز پیچیدنِ درستِ حشیش!
داعشی بهتر است یا تهْ‌ریش!!
بعد، رفتن به خانه‌ی رفقا
تا که هی هی اگر که هی هی هی...

گرگ در نقشِ پیرِ آبادی
بهره از نعمت خدادادی
فحش دادن برای آزادی!!
موجِ تشویقِ مردمِ عادی
جلوی جمعیت، دو ورزشکار
پخش ساندیس‌های در انبار
آنورِ مرز، چند خواننده
ضبط آهنگ تازه با خنده
لعنتِ بر مبارزِ زنده!!
لایک‌های جماعتِ... هی هی...

با صدای نوار کوک شدند
راهیِ فتحِ فیس‌بوک شدند!!
توی کنسرت‌ها نترسیدند!
آنچه نادیدنی‌ست را دیدند!!
آنوری‌ها به اینوری هی هی...
اینوری‌ها به آنوری هی هی...

هی تکان خورده شد سر و دُم‌ها
تا که رفتند در توهّم‌ها
تا هنرمندها ذلیل شدند
تا مجهّز به دسته‌بیل شدند
صاحب علّت و دلیل شدند!!
نوچه‌ها هر طرف گسیل شدند
تا که خود را خدا تصوّر کرد
حاشیه جای متن را پُر کرد

چند تا گوسفند وقتِ چَرا!
چند تا پورشه‌دار پوچگرا!!
چند تا منقلِ فرو به فرا!!
جمع شد پشت یک ترانه‌سرا

ما که زیر شکنجه‌ها بودیم
ما که خاموشی صدا بودیم
توی سلّول شب، رها بودیم
یک نفر کارگاه شعر گذاشت

ما که در دادگاه، چَک خوردیم
ما که لبْ بسته و ترک خوردیم
ما که در کوچه‌ها کتک خوردیم
رفت آنسوی مرز، عکس گرفت

ما که در انتظارِ زندانیم
ما که جز هیچ‌چی نمی‌دانیم
ما که از زندگی پشیمانیم
به فلان شخص، باز نامه نوشت

یک طرف تیغ نصفه در حمّام
یک طرف قرص حل شده در سم
هیچ چیزی مهم نخواهد بود
دیگر از هیچ‌چی نمی‌ترسم

مردمِ انتظار و خاموشی
شهرِ آماده‌ی فراموشی
مسخره بودنِ رفاقت‌هاش
نعره‌های اراذل و اوباش
چند تصویرِ غیرِ قابلِ ذکر
از همین دوستان روشنفکر!

قبل پایان شعر، ساعت هفت
باید از شهر لعنتی‌تان رفت
فارغ از حرف‌های مردم شد
در میان غبارها گم شد
یک سرانجامِ دردناک شدن
بعد، از ذهنِ شهر، پاک شدن
پرش از قلّه‌ها برای سقوط
از همین لحظه تا همیشه سکوت...

.
دوستان، فکر شایعات جدید
دوستان، فکر نامه در تبعید
فکرِ یک عکس با کلاه سفید
فکرِ تزریق در میان ورید
همه در حال هی هی و هی هی...

PoetryWhere stories live. Discover now