کشتنِ یک درخت با چاقو
کشتن لایه ی اُزون با دود
کشتن گریه های یک همجنس
که کمی قبل، عاشق من بودکشتن روزهای بارانی
وسط چترهای یک نفره
بستن پنجره به سمت بهار
کشتن خواب های یک حشرهکشتن بچّه ی گدا با داد
کشتن یک «ترنس» با خنده
پشت کردن پس از هماغوشی
کشتن یک زن پناهندهکشتن شوق توی مدرسه ها
کشتن جیکجیکها با بوق
وسط کافه های روشنفکر
کشتن شعرِ «شاملو» و «فروغ»
.
کشتن روزنامه با سانسور
کشتن عشق توی خطبه ی عقد
کشتن آبگوشت با کنسرو
کشتن حسّ شعر با یک نقدکشتن صبحِ زود با ترافیک
کشتن اعتماد با تردید
کشتنِ وحشیِ تو! زیر لباس
کشتن کشف تازه با تقلیدکشتن درد مشترک با مرز
کشتنِ مرگ! با عزاداری
کشتن یک غریزه ی سرکش
وسط سکس های تکراریکشتن کارگر، تهِ هر ماه
کشتن یک عقیده با زندان
کشتن خواب با صدای موبایل
کشتن خانواده با چمدانکشتن آفتاب با پرده
کشتن خاطرات با الکل
کشتن بوی عشق در حمّام
کشتن درد با ترامادولرد شدن بی نگاه، بی احساس
کشتن بچّه ای سرِراهی
وسطِ تُنگ، توی آکواریوم
کشتن خواب های یک ماهی
■
.
قاتلانِ همیشه ی خونسرد
روی لب های محوشان لبخند
قاتلانی که در تمامی عمر
در کنار من و شما هستندقاتلان بدون انگیزه
خالی از شوق و وحشت و کینه
قاتلانی شبیه یک تصویر
که به ما زل زده در آیینه!
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی