یک روز مست، عاشق رقصیدن، مهمان شبنشینی تو بودم
یک روز لُخت، بر تُشکی ابری! معشوقهی زمینی تو بودمیا گندمی شدم وسط موهات یا در شرابِ خانگیات انگور
یا از بهشت رانده شدم تا تو یا سیبِ توی سینی تو بودموقتی که ترس داشتی و تردید، یک کوه تا که تکیه کنی بر آن
یک عذرخواهِ دائماً آماده! مسؤولِ خشمگینی تو بودموقتی که شب، سیاهی ممتد بود... یا حالت از زمین و زمان بد بود
کوبیده میشدم به در و دیوار، بشقابهای چینی تو بودم!وقتی که دشمنم: تو! عزیزم: تو! چسبیده بودم از همهچیزم تو
تاری سفید در وسط موهات یا خالِ روی بینی تو بودمیک تکّه نور توی شب قرمز، دست خدا و حادثه و سنتز
با اسمهای مختلفی از هیچ، من در کتاب دینی تو بودماحساس گریه در وسط لبخند، حسّ نیاز و منع شدن از قند
تزریق میشدی به رگم هر روز، بیمار انسولینی تو بودمیک شعر، فیلمنامه، ترانه، عکس... یک چیزِ بیمجوّزِ عصیانگر
زل میزدم دقیق به سر تا پات! مسؤول بازبینی تو بودمرؤیای گیر کرده تهِ کوزه یا یک فسیل داخل یک موزه
یک خودکشیِ خستهی هر روزه از لحظهی جنینی تو بودم
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی