95

34 2 1
                                    

شعری قدیمی از روزگار عشق و جوانی:
.
دارم به گریه می كنم و گریه می كنم
از تو، به تو، بدون تو، تو! گریه می كنم...
.
تو نیستی! شبیه كلیدی بدون قصر
پرسه زدن به تنهایی در «ولیّ عصر»
.
من، سردی نبودن دستی كه هیچ وقت...
شب، تاكسی، صدای «مهستی» كه هیچ وقت...
.
«به من نگا كن واسه‌ی یه لحظه/ نگات به صد تا آسمون می ارزه»
.
باران به شیشه می زند از چشم های من
حتی نمی رسد به خودم هم صدای من

باران، صدای هق هق مردی كه داشتی
كـه جا گذاشتیش، «مرا» جا گذاشتی!

از پشت شیشه رد شدن چند خط ّ كج
باران، صدای گریه ی یک خانه در كرج
.
«تو خاموشی، خونه خاموشه/ شب آشفته، گل فراموشه»
.
در خواب های كوچك تو دیر كرده ام
از تارهای حنجره ات گیر كرده ام

دارم شبیه یک حشره گریه می كند
بر روی تخت یک نفره گریه می كند

یک عنكبوت سیر، ته خواب های زن
كه زل زده به مردمک چشم های من
.
«اون نگاه گرم تو یادم نمی ره/ بوسه‌ی بی شرم تو یادم نمی ره»
.
از روزهای مَردُم و مردم، شبت شدن
در كوچه های خلوت، لب بر لبت شدن

از یك مسیح گمشده روی صلیب من
از دست های كوچک تو، توی جیب من

از من كه بی تو هیچ زمانی و هیچ جا...
از یک قطار پُست شده سمت ناكجا!
.
«هر چی آرزوی خوبه مال تو/ هرچی كه خاطره داریم مال من»
.
یك كیسه ی زباله به من قرص خورده است
یك تیغ نصفه داخل حمّام مرده است!

بوی جنازه در تن من می دهد كسی
دارم به مرگ می روی امّا نمی رسی

زل می زنم به آینه ی بد قیافه ام
خون می جهد به خاطره ها و ملافه ام
.
«اگه حتی بين ما/ فاصله یک نفسه/ نفس منو بگیر
نفس منو بگیر...»

PoetryWhere stories live. Discover now