94

40 3 2
                                    

یک مشت سوسک، داخل درمانگاه
از وضع زندگی و جهان راضی
یک مشت سوسک در وسطِ حمّام
با سنگ پا به فکر بدنسازی!!

یک مشت سوسک، داخل دانشگاه
خوابیده لای جزوه و کاغذها
در بوفه، راهرو، وسط سرویس
در حال عشوه کردن و طنّازی!

یک مشت سوسک، توی توالت ها
مشغول جنگ بر سر مشتی گه!
در آفتابه مستِ دو قطره شاش!
در لوله فکر بازیِ با بازی

یک مشت سوسک، داخل پرونده
در دادگاه و دادسرا گیجند
یک عدّه توی خشتک مجرم ها
یک عدّه توی جیبِ کتِ قاضی!

یک مشت سوسک، بر سر هر کوچه
مشغول فحش دادن و خندیدن
خوابیده اند داخل منقل ها
یا رفته اند روی موتورگازی

یک مشت سوسک، داخل یک کافه
مشغول جفت گیری و بحثی داغ
سرگرم شعر خواندنِ در پرواز
مشهور به خوشی و خوش آوازی!

یک مشت سوسک، توی خیابان ها
دنبال عابرانِ کمی مشکوک
در حال گوش کردنِ پنهانی
بو می کشند مثل سگِ تازی

یک مشت سوسک، داخل یک خانه
مشغول فحش دادنِ به دنیا
در اعتراض به حشره کش ها
مشغول گه خوری و براندازی!

یک مشت سوسک، در وسط حمّام
سالن، اتاق، تخت، توالت، کفش
هر جا که بوی بد بدهد هستند
معروف به مسافر پروازی!!

یک مشت سوسک، گم شده در شادی
شب ها جلوی تلویزیون پهنند!
در شیشه های خالیِ از الکل
در حالِ حال کردنِ با «رازی»!!

یک مشت سوسک توی تفنگی پُر
در جیب یک سپاهیِ باایمان!
یا جیپِ آمریکاییِ در حرکت
یا افسرانِ گم شده ی «نازی»

یک مشت سوسک، فکر نخ و سوزن
یا در لباسِ زیرِ زنی غمگین
لای هزار دکمه و زیپِ پیر
خوابیده اند داخل خرّازی!

یک مشت سوسک منتظر مردن
یک مشت سوسک منتظر مردن
در زیر کفش و چکمه و دمپایی
در دست های یک زنِ ناراضی...

PoetryWhere stories live. Discover now