می شه خوابید تا ابد، بی درد!
وسط ِ ساعتای دیواری
می شه یه روسری سبزُ فروخت
توو یه آهنگ کوچه بازاریمی شه کافکا رو خوند با عجله
می شه بحثُ به سمت مرگ کشید
می شه با یه کلاه کج، چپ شد!
توی ویلا، سیگار برگ کشید!میشه خوابیده باشی با مریم
یه ترانه بسازی از سارا!
با فوتوشاپ توی شهرک غرب
عکس بندازی با چگوارا!!میشه یادت بره غم مردم
میشه دل خوش کنی به این بازی
قبل ِ مرگ ِ هر آدم ِ معروف
بری باهاش عکس بندازیتوی اخبار، اسمتُ ببرن
یکهو گریه ت بگیره از شادی!
میشه با پول بیت و تلویزیون
یه موزیک ساخت واسه آزادی!!میشه بازی کنیم با کلمه
میشه دردُ اسیر فلسفه کرد
میشه با دستمالِ گردن ِ تو
نعره ی نسل بعد رو خفه کردمیشه رؤیای یه جوونُ فروخت
بعد با پول اون مواد کشید
وقتی مردم توو کوچه می میرن
توی حمّوم رفت و داااد کشید!میشه یه نسل سبزُ بفروشی
خون ما رو سس ِ کچاپ کنی!
میشه از گریه کردن ِ تهران
توو اروپا کتاب چاپ کنیمیشه خیلی چیزا رو گفت و نگفت
میشه یک عمر، پرده پوشی کرد
جنده بودن شرف داره وقتی
میشه با شعر، خودفروشی کرد
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی