یک:
بوی ابریشم تو آمد، از ته ریشم
عاشقت بودم و هستم! که نباشی پیشمتوی تکراری یک بچّه دبیرستانی
می نویسم بر شیشه: به تو می اندیشم!!عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من می رود و می آیدبه خودم می گویم: تو مَردی! گریه نکن!
می کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفنمی کشم سیگاری تا که بخوابد دردم
می کشم سیگاری تا که به تو برگردممی کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم می بندم... شاید که بخوابم خود رامی شود پیدا آن راه فراری که تویی
می رسم با هیجان تا به قراری که توییبعد ِ قرنی دوری، حسّ کمی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکیفیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشت کسی بر بدنتمضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه می گیری، از صندلی ِ آن طرفی!- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!می زنی در تاریکی به غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا می بندیخسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
می زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی هادو:
می پرم از بغل خستگی ام در خانه
نه تو هستی و نه آماده شده صبحانهجلوی آینه ام: خسته و ناآماده
شورت ادراری بچّه سر ِ میز افتادهشعر می گویم و گه روی ورق می آید
از همه زندگی ام بوی عرق می آیدخواب خوش بودم و سردرد ِ پس از بیداری ست
عاشقی چیز قشنگی ست... ولی تکراری ستچشم بی حالم در کاسه ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتادهریشه ام سوخته و کهنه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر که نباشی پیشم!!زنگ من می زندت با هیجان در گوشی
باز هم گم شده ای در وسط ِ خاموشینیستی! بوی غم از لحظه ی شک می آید
از لباس ِ زیرم بوی کپک می آیدحلقه ای در، انگشتم... و یکی در گوشم
کت و شلوارم را با نفرت می پوشممی برم توی خیابان غم سنگینم را
می کنم پارک ته ِ دنیا ماشینم راخسته ام مثل در آغوش کسی جا نشدن
خسته ام مثل هماغوشی و ارضا نشدنخسته ام مثل دو تا تخت جدا افتاده
قرمه سبزی تو در یک شب جا افتادهبی تفاوت وسط ِ گریه شدن یا خنده
می کشد سیگاری یک شبح بازندهبی هدف بودم در مرثیه ی رؤیاهام
ناگهان یک نفر آهسته به من گفت:
«سلام...»چشم وا می کنم و پیش خودم می بینم:
دختری تنها بر صندلی ماشینمخسته ام از همه کس، از همه چیز از من و تو...
دخترک می گوید زیر لب، آهسته:
«برو...»
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی