دو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای دیدن یک فیلم در شب ممتد
نوشتن دیالوگها و نقد بازیها
نگاه کردن تو بین فیلم، تا به ابد!دو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای گفتنِ تنهاییام درِ گوشَت
درازتر بشوم از خطوط منع شده
که یکهو پرت شوم از تو توی آغوشتدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
فرار کردنِ از دستِ خاطراتِ مریض
برای عشق، رسیدن به مرز تجربهها
برای تجربه کردن، گذشتن از همهچیز...
.
دو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای دیدن لبهات در شب قرمز
برای خواندن یک بیتِ خسته از سعدی
برای خواندن یک شعرِ تلخ از حافظدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای نقد تو بر ایدههای یک نقّاش
برای نق زدن از دست دوست و دشمن
برای حرف زدن پشت شهر و آدمهاشدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای مسخرهبازی و شوخی و خنده
برای فکر نکردن به پوچی امروز
برای نقشه کشیدن برای آیندهدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای رد شدن از مرزهای پیرهنت
برای خواندن تو توی حرکت لبها
برای گفتن یک شعر بر خطوط تنتدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای آمدنِ اسمهای گوناگون
برای رد شدن از مرزهای ممنوعه
برای فانتزی تازه در میان جنوندو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای بحث هنرهای قابلِ تلفیق
برای دادنِ یک ایدهی عجیب، غریب!
برای کردنِ یک بحثِ فلسفیِ عمیقدو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
پر از غم و هیجان، مثل روز نامزدی
دو رختخواب بیندازم آنورِ خانه
برای دیدن یک فیلم در شبی ابدیجلوی تلویزیون باز خوابمان ببرد...
YOU ARE READING
Poetry
Poetry"شعر" یک لحظه "مکث" در گیجیست زندگی یک سقوط تدریجیست گزیده شعر های سید مهدی موسوی