Listen to
Frank sinatra -Embrace me
(In our Channel)
🔻🔻با حس کرختی ای که وجودش رو گرفته بود چشم هاش رو بهم فشرد و به بدنش کش و قوس داد و با شنیدن صدای قلنجش که نمیدونست مال کجا بود ،لبخند با مزه ای زد و روی تخت غلت زد.
یک طرف صورتش توی بالش سفید فرو رفته بود و تونست تنها یکی از چشم هاش رو باز کنه.
با دیدن گرافیتی رو به روش و یاد آوری اینکه حالا کاملا برهنه روی تخت لیام و توی اتاق لیام خوابیده و از قضا به دست لیام هم برهنه شده بود ، بی صدا خندید و صورتش رو توی بالش فرو برد و جیغ خفه ای کشید .
اتاق پنجره ای برای فهمیدن روز و شب بودن نداشت پس باید بلند میشد تا برق اتاق رو روشن کنه و ساعت رو ببینه.
به سختی از جا بلند شد و کورکورانه کلید برق رو پیدا کرد و فشرد .
لباس هاش مرتب روی صندلی گذاشته شده بود اخبری از تیشرتش نبود.
بیخیال لباس هاش شد و وارد سرویس بهداشتی اتاق شد و بی اینکه به آینه ی روشویی نگاه کنه خودش رو دوش رسوند و سر دوش رو از جاش جدا کرد و بعد از اینکه از دمای آب مطمئن شد اونو روی شکمش که روی پوستش یه جورایی خشک شده بود گرفت.
دستش رو روی شکمش که تا حدودی حالا با خیس شدنش لزج شده بود کشید و تمیزش کرد و فعلا بیخیال شستن تمام تنش شد و حوله ی اضافه ی آویزن به در رو برداشت و خودش رو خشک کرد و از سرویس بیرون اومد.
باکسرش رو تن کرد و شلوارش رو هم تنش کرد و از اتاق بیرون رفت... حالا که شکمش تمیز بود چه فرقی میکرد که بالا تنش لخت باشه یا نه?
دستش رو توی موهاش کشید و اونارو از توی صورتش بالا زد.
صدای خنده های بلند گری از آشپزخونه میومد و صدای آواز مسخره ای که لیام سر داده بود و هیچ ریتم خاصی نداشت.
-حالـــــا مرغارو هم میزنــــم... وای حالا تخم مرغا مــــامان سرخ شده دااااارن... باید اونارم سرخــ...
-زینـــــی
گری با صدایی که هنوز آروم بود گفت و سعی کرد از روی کابینتی که لیام اونو روش نشونده بود پایین بیاد که با دردی که توی قفسه ی سینش احساس کرد متوقف شد و چهرش در هم شد اما سریع لبخندش رو برگردوند... دیدن زین همیشه مثل بار اول براش هیجان انگیز بود.
لیام که با صدای گری ساکت شده بود سمت زین برگشت با دیدن اون پسر که با بالاتنه ی برهنه جلوی در آشپزخونه ایستاده بود و چشم هاش هنوز پف آلود بود یک تای ابروش رو بالا انداخت و خندید .
-خواب خوب بود?
زین ابروهاش رو بالا انداخت و سمت گری رفت و خودش رو روی اپن بالا کشید و کنار گری ثهارزانو نشست.
YOU ARE READING
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.