From lost one :
*احمق نشو... اون خونه و ماشینم مال توئه... فکر میکنم باید گواهینامه بگیری تا بتونی بری کالج و برگردی یا اگه بخوای بفروشیش! *To lost one:
*اما من نمیخواستمش... میتونم از پس خودم بر بیام*From lost one:
*میدونم که میتونی ولی این چیزیه من میخواستم و امیدوارم نخوای پسش بزنی چون بیشتر از چیزی که فکر بکنی برام سخته*To lost one :
*وقتی برگردی بهت برمیگردونمش... فقط با این شرط*From lost one:
*وقتی برگردم چیزی با عنوان مال من یا مال تو وجود نخواهد داشت... همه چیز مال "ما" میشه... ولی اگه این راضیت میکنه باشه*To lost one:
*کاش تا وقتی بر میگردی دیوونه نشده باشم*From lost one:
*دوستت دارم*To lost one:
*فراموشش نکن*From lost one:
*هیچوقت*با آه غلیظی گوشیش رو روی میز رها کرد و سند خونه و ماشینی که حالا به نامش بود رو جلوی صورتش گرفت... کی گفته بود که اینهارو میخواست?
درسته که واقعا بهشون نیاز داشت اما حالا بیشتر باورش میشد که تنهاست.
پسر هیجده ساله ای که خونه و ماشین خودش رو داشت و حالا کالج هم قبول شده بود... چقدر از بیرون موفق به نظر میرسید اما کی خبر داشت که داره بهش چی میگذره?
با کرختی از روی صندلی بلند شد و سند های رو توی کمدش زیر لباس هاش گذاشت تا وقتی که توی بانک صندوق امانات بگیره .
صدای گوشیش برای بار دوم توی اتاق پییچید.
From lost one:
*حداقل میشه بعد از یه هفته ببینمت? لطفا زین! *توی آینه ی روی در کمد به خودش خیره شد... نباید میذاشت لیام اون چهره رو ازش ببینه.
سفیدی چشم هاش که عملا تیره و قرمز شده بود و هاله ی تیره ای که روی پلک هاش بود و گونه های فرو رفته اش... نه نمیتونست بذاره اونو اینشکلی ببینه.
To lost one:
*باید برم بیرون... فردا تماس میگیرم*و دیگه نگاهی به پیامی که در جوابش اومد ننداخت.
➖➖➖
با بی میلی لباس هاش رو در آورد و توی وان دراز کشید و اجازه داد گرمای آب حداقل کمی سرمایی رو که یک هفته بود وجودش رو در بر گرفته بود رفع کنه.
چشم هاش رو بست و سرش رو به لبه ی وان تکیه داد.
تنها صدایی که توی حموم پیچیده بود جریان آب ناشی از تکون های آروم پاهاش و صدای نفس هاش بود ،برای همین صدای زنگ گوشیش باعث شد از جا بپره.
با حرص تماس لویی رو برقرار کرد.
-چیه?
-اممم زین... میتونم بیام اونجا?

VOUS LISEZ
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.