Listen to :
Rihanna - what now?
🔻🔻
➖➖➖
پشتش به تقاطع دو دیوار سرد چسبیده بود.
نگاهش توی خونه میچرخید و زینی رو دنبال میکرد که از خودش خارج شده بود و دیوانه وار توی خونه میدوید و فریاد میزد.
میدوید و هرچیزی رو که دستش می رسید به زمین و دیوار میکوبید.
میدوید و گریه میکرد...
میدوید و گریه میکرد...زینی که یک ساعتی میشد که از تنش بیرون رفته بود و خونه رو تا جایی که تونسته بود بهم ریخته بود .
حالا دیگه توی اون خونه خودش بود و خودش...
و خودش... فقط کنج دیوار نشسته بود و یکی از بطری هایی که دیشب لیام خریده بود با در باز و نیمه ی خالیش کنارش بود و کارهای زین عاصی رو نگاه میکرد...
مست نبود...
ابدا مست نبود... حتی اونقدر هشیار بود که صدای خرد تر شدن خرده های ظرف های شکسته رو زیر پای زینی که راه میرفت میشنید.
-پاهات داره خون میاد
به زینی گفت که حالا بی توجه به پاهاش توی خونه میدوید و گریه میکرد... برگشت و نگاهش کرد... چشم های اشکیش ترسناک شده بود.
-برو به درک عوضی ضعیف... تو نمیتونی هیچ کسو نگه داری... تو یه تیکه گوشت بی ارزش ضعیفی که حتی جرئت نداری درد بکشی... ولی من دارم... مثل الان
زین بیرون از بدنش گفت و پاش رو بیشتر روی شکسته ها فشار داد.
-به خودت آسیب نزن
-که چی بشه? مثل تو بشینم یه گوشه و عزا بگیرم که عشق بزرگسالم رفته? احمق میفهمی که دوباره تنها شدیم? ما تنها شدیم زین! حالا چی?
-حالا چی?
-تو جوابمو بده حالــــــــا چی زین?
حالا چی...
حالا چی...
حالا چی...صدای خودش توی گوشش پیچید و پیچید و...
➖➖➖
-نایل اون کیکو بده به من عزیزم من به تو اعتماد ندارم عشق معذرت میخوام
بلا گفت و خندید و جعبه ی کیک خونگیش رو از دست نایل گرفت و بقیه رو به خنده انداخت.
نایل با خنده کلیدی رو که دوباره از لیام گرفته بود توی قفل انداخت و چرخوند.
-آروم برید تو بشه ترسوندش
لوتی با صدای آرومش پیشنهاد داد و بقیه بعد از اینکه ریز خندیدن و سرشون رو به تایید تکون دادن پشت سر نایل آروم وار خونه شدن.
VOCÊ ESTÁ LENDO
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanficHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.