49.liam jealous payne !

6.4K 968 504
                                    

-پس حالا که خودش میخواد بزن بریم!

چارلی گفت و بعد از اینکه مشتش رو به مشت زین کوبید از ماشین پیاده شد... زین هنوزم مردد بود ولی آخرش چی? باید کاری میکرد و لیام رو اونطور که میخواست بدست میاورد و اگر نمیتونست...
خب فعلا نمیخواست راجب نتیجه ی منفیش فکر کنه .

از ماشین پیاده شد و کنار چارلی که منتظرش ایستاده بود رسید و شونه به شونه ی هم به سمت در سفید خونه ی مورد نظرشون راه افتادن .

زین نفس عمیقی کشید و فشار دست چارلی رو که چند شاخه گل توی دست دیگش بود رو روی شونه حس کرد و لبخند اطمینان بخشی بهش زد و زنگ رو فشرد.

چند ثانیه بعد بلا با صورتی شاداب و پر از ذوق در رو باز کرد و بی معطلی زین رو توی بغلش کشید.

-سلام کیوتی بیاین تو

زین از لفظی که بهش نسبت داده بود خوشش نیومد ولی این یچزی از محبتش به بلا کم نمیکرد پس لبخندی زد و جلوتر از چارلی وارد شد و بلا پشت سرش با چارلی دست داد و همراه هم وارد شدن.

چارلی خودش رو به زین رسوند و دستش رو پشت کمرش گذاشت... از اینکار تنها هدفی که داشت حمایت بود هرچند که این از دید لیامی که با ورودشون اونهارو دید ،حکم قطعی بودن اون دو نفر باهم بود.

گری با دیدن زین بی اینکه به کسی اجازه ی صحبت بده دوید و خودش رو به پای زین چسبوند و طبق معمول زین رو مجاب کرد که زیر بغلش رو بگیره و بلندش کنه.

چارلی به رابطه ی نزدیک اون دونفر لبخند عمیقی زد که با دیدن چهره ی گرفته ی لیام از بین رفت.

انتظار داشت حالا چهره ای عصبی از اون پدر خونده ی کذایی ببینه اما تنها چیزی که عایدش شده بود چهره ای گرفته بود و نگاهی که ازش دزدیده میشد.

-هی زین خوش اومدی

ریتا زودتر به خودش جنبید و سمت زین رفت و گونه اش رو بوسید .

-معرفی نمیکنی?

-اممم... چارلی... دوستم

-فعلا!

چارلی با خنده حرف زین رو تصحیح کرد و زین با سرعت نگاهش رو سمت لیام چرخوند...ریتا آروم خندید و با چارلی دست داد و به نشستن دعوتشون کرد و برای لیام که هنوز حتی از جاش تکون هم نخورده بود چشم غره رفت و زیر لب فحش داد.

لیام چشم هاش رو چرخوند و توی جاش تکونی خورد .

-سلام

زین با صدای آروم و بی حوصله ی لیام،دست از بوسیدن لپ های نرم گری برداشت و بهش نگاه کرد.

-سلام لیام

-سلام آقای پین

چارلی با احترام سلام کرد ،هرچند که این به خاطر زین بود وگرنه در حالت عادی هیچ وقت کسی رو که فقط 3سال ازش بزرگتر بود رو به اسم بزرگ صدا نمیزد.

NO LIMIT •|ziam|• COMPLETEDМесто, где живут истории. Откройте их для себя