-بابا… بابا… زینی?
با صدای گری اونقدری بلند نبود که بتونه از در ضخیم چوبی اون خونه که اتاق مسترش با همه ی قوانین معماری موافق بود رد بشه و از طرفی هم گری مثل هر وقتی که تازه از خواب بیدار میشد بی حوصله و آروم بود .
پس بیخیال صدا زدن پدر و "دوست پسر پدرش" که هنوز براش عجیب و ناملموس بود ،شد و وارد آشپزخونه شد و لیوان شیرش رو پر کرد و طبق معمول روی کانتر مشغول نوشیدنش شد.
گوشیش رو از جیب شلوار راحتیش بیرون کشید و همونطور که شیرش رو میخورد ، پیام های دوستاش رو چک میکرد.
From Steve :
*هی پسر امروز تو مدرسه ندیدمت! *From Gray :
*خواب موندم و بابامم بیدارم نکرد… بیخیال روزای آخره و من حوصله اومدنو ندارم به هر حال*From Steve:
*دوست پسرش هنوز اونجاست? اونا خوبن? *From Gray:
*آره… خیلی خوب و الان خوابن!… مگه تو سر کلاس نیستی? *From Steve:
*خوبه… چرا هستم و سادنبرگ با چشماش داره منو کتک میزنه! *From Gray:
*و تو پررو تر از این حرفایی! احمق! *From Steve:
*برو باباهاتو بیدار کن و به خودت بگو احمق!… سادنبرگ منو میکشه بای! *گری خندید و فحشی که از بچگی یاد گرفته بود رو زیر لب گفت و پست های جدید اینستاگرام "درک" و "کیتی پری" و "مایلی سایرس" رو لایک کرد و گوشیش رو کنار گذاشت.
ساعت 12 ظهر بود و این عجیب بود که لیام تا این ساعت خوابیده بود و از اون عجیب تر اینکه گری رو برای مدرسه بیدار نکرده بود که البته کری از این مسئله خیلی هم راضی بود.
گری که با نوشیدن یه لیوان شیرش سرحال تر شده بود از روی کانتر پایین پرید و دوباره دم در اتاق لیام ظاهر شد و اینبار با صدای خیلی بلند تری داد زد.
-بـــــــابـــــا?
چند ثانیه ی بعد لیام با تیشرتی که برعکس پوشیده شده بود باکسر و چهره ی پف کرده و داغون در رو نیمه باز کرد و سرش رو بیرون آورد.
-چی شده?
صدای خوابالود و بمش نشون میداد و هنوز خیلی زیاد به خواب نیاز داره .
-ساعت 12 ظهره و تو منو برای مدرسه بیدار نکردی…. این اتفاق افتاده!
-شت
-آره دقیقا
لیام دستش رو به پیشونیش کوبید و چند ثانیه به گری نگاه کرد و فهمیدن این که اون مرد هنوز خوابه و شاید حتی کاملا متوجه ماجرا هم نشده باشه کار سختی نبود ،گری پوفی کشید و چشم هاش رو توی حدقه چرخوند.
-من میرم دوچرخه سواری… خیلی خوب میشه وقتی برگشتم انقد گیج نباشی!
-اوه اره… اره… باشه عزیزم… مراقب خودت باش… اره
YOU ARE READING
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.