14.The past is repeated

5.8K 939 427
                                    

-خودشه

-از سازمان بهزیستی برای بازرسی...

-اوه بله بفرمایید

لیام گفت و با دستش تقریبا شریل رو کنار زد تا راه رو برای اون زن حدودا 45ساله باز کنه و شریل در حالی که با حیرت به اونها نگاه میکرد دو قدم کنار رفت.

زن سرش رو تکون داد و با قدم های موقرش و کیف پهن اما باریکش که به طرز عیجیبی شق و رق ایستاده بود وارد شد.

شریل که هنوز موقعیت رو درک نمیکرد... زین هنوز توی اون خونه?... کارمند بهزیستی?... اوکی اینجا چه کوفتی داره اتفاق میوفته?

-لیام اینجا چــ...

-شششش... الان نه

دهن اون زن خیلی سریع بسته شد و اخم هاش توی هم رفت... دسته ی کیفش رو فشار داد و وارد شد... لیام و زین جلوتر از اون و پشت سر اون زن داخل رفته بودن پس در رو خودش با حرص اما آروم بست و با تق تق آزادهنده ی پاشنه هاش به سمت اونها رفت.

زن مسن از توی کیفش تخته ی سیاه رنگش رو که روکش چرمی داشت و دسته ای ورق بینش بود بیرون آورد و همراهش روانویس شیک اما ارزون قیمتش رو هم خارج کرد .

-خیلی خب اول چند سوال میپرسم و بد میرسیم به بازرسی خونه آقای جیمز... پین

زن با دقت به فامیلی لیام نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد حافظش هنوز مثل ساعت های اصل سوئیسی کار میکنه لبخند خشکی از سر رضایت به خودش زد که به نظر زین بیشتر شبیه دهن کجی اومد.

-بفرمایید بشینید

-متشکرم

زن با اشاره ی دست لیام وسط مبل دو نفره نشست و با تمام وقار زانوهاش رو بهم چسبوند و تخته رو روی اونها گذاشت و لیام حیرت زده شد وقتی دید اون کمترین قوزی نداره... لعنتی اون همسن مادرش بود.

-خب... آقای پین لطفا مشخصاتی رو که میپرسم بدون اشتباه پاسخ بدین باید با اصل پرونده مطابقت بدم

-بله بفرمایید.

لیام که حالا همراه زین روی مبل سه نفره روی به روی زن نشسته بود و یک چشمش به زن و چشم دیگش به شریل بود که به اپن تکیه زده بود و به زین خیره شده بود ،جواب داد و سرش رو تکون داد.

-سنتون?

-27 البته تا 3ماه آینده 28

-صحیح... شغل و سابقه ی اخراج ?

-بازرس اداره ی پلیس... سابقه ی اخراج یا تنزل درجه نداشتم

-بسیار عالی... فرزند، همسر?

-مجردم و تا به حال ازدواج نکردم... یه پسر شش ساله دارم... گری بِر پین

-چرا?... منظورم اینه که چرا با مادر پسرتون ازدواج نکردید آقای پین

NO LIMIT •|ziam|• COMPLETEDTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon