24.who is she?

5.9K 940 329
                                    

-خوشمزه اس... از اینجا خوشم اومد

لوتی گفت درحالی که تکه ی بعدی مرغش رو سس میزد و آماده میکرد... لویی با خنده نگاهش کرد و بعد بشکتی جلوی صورت زین که حواسش اصلا اونجا نبود زد.

-کجایی?...ولی میگم هنوز نتونستم بفهمم چرا اونکارو کرد! اگه میدیدنش براش خیلی بد میشد

زین سرش رو بالا آورد و به لویی که با خنده و گیجی میگفت نگاه کرد و شونه هاش رو بالا انداخت... خودش هم تمام مدت به این فکر میکرد که لیام چرا اون خطر رو به جون خریده بود تا فقط کاری رو بکنه که زین رو خوشحال میکرد.

-شاید فقط میخواسته به پسر خوندش نزدیک بشه... اونقدرام پیچیده نیست

لوتی قبل از اینکه نوشابه بخوره گفت طوری که انگار اصلا مسئله ی عجیبب نیست و بعد چنگالش رو توی هوا تکون داد و به پشتی صندلیش تکیه داد.

لویی چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و آرنج هاش رو روی میز گذاشت و به زین نگاه کرد.

-شارلوت تاملینسون متخصص مشاوره... از حضورش بهره ببر زین

لوتی انگشت وسطش رو به لویی نشون داد و خندید.

-واقعیته...دلیل دیگه ای پیدا میکنین ?

-نه

لویی گفت و برای زین که بی حرف نگاهش میکرد ابروها و شونه هاش رو بالا برد... زین تکه مرغش رو توی دهنش گذاشت و چشم هاش رو باز و بسته کرد.

-بیاید راجبش حرف نزنیم...

-اره بیاید راجب جذابیتش حرف بزنیم... اون پروفایل لعنتیش

لوتی با شیفتگی گفت و دست هاش رو بهم گره زد و با مسخرگی چند بار پلک زد... زین و لویی با پوکرفیس ترین حالت ممکن نگاهش کردن و اون بلند خندید.

-برام عجیبه که توی اون خونه بیکار نشستی و هیچ کاری نمیکنی که از پسر تبدیل به دوست پسر بشی

-خفه شو لوتی

-نکنه کوچیکه?... اوه اره پس کوچیکه... تو با تایلرم به خاطر همین بهم زدی زین... من فهمیدم

-یه بار دیگه تکرارش تا...

-هولی شت... اون لیامه?

لویی با تعجب و صدایی که سعی میکرد پایین نگهش داره گفت و اون دوتا... کف دستش رو با بیچارگی به پیشونیش کوبید وقتی زین و لوتی با ضایع ترین و پر سر و صدا ترین حالت سمت جایی که لویی نگاه میکرد چرخیدن و بعد با دیدن لیام که کنار صندلی دو میز جلوتر ایستاده بود سریعتر و پر سر و صدا تر برگشتن.

-خودشه

-فــــاک زین تو یه احمقی... اون از نزدیک هات ترم هست... خدایا چطوری تا حالا بهش حمله نکردی

لوتی با جیغ های خفه درحالی که با پاهاش پاهای زین رو زیر میز له میکرد گفت و از جا بلند شد و روی صندلی که به لیام دید داشت نشست... زین سرش رو پایین انداخته بود و به این فکر میکرد که مشکلی داره اگه لیام ببینتش?

NO LIMIT •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now