با حس سنگینی چیزی روی سینه و پاهاش چشم هاش رو به سختی باز کرد.
نور زیادی که به چشم هاش خورد باعث شد بلافاصله اونهارو ببنده و زیر لب غز بزنه.
احتمالا توده ای از پتو روی سینه و پاهاش افتاده بود که تا این حد سنگین شده بود… به حجم سنگین روی سینش چنگ زد و با حس رشته رشته ی موهایی که بین پنجه هاش اومد ،دستش رو عقب کشید و چشمش رو باز کرد و با دیدن کله ی قرمز مک پوفی کشید .
-پاشو… مگه من بالشم… مـــک… پاشو
غز زد و سر مک رو از روی سینش پایین انداخت و به اعتراضش توجهی نکرد.
نیم خیز نشست و… کامان مگه تو اون خونه بالش پیدا نمیشد?
شارون در حالی که دامن پیرهنش حالا دقیقا برعکس شده بود و بالا تنه اش رو پوشونده بود و پنتی نارنجیش حالا آشکارا معلوم بود مثل بچه پاندا به پای زین چسبیده بود دهن نیمه بازش روی زانوی زین بود.
-آخه نارنجی?
زین گفت و نگاه دقیق تری به اون پنتی انداخت و بین خمیازه اش خندید.
پاش رو محکم از بین حصار دست های شارون بیرون کشید و به اون دختر که از جا پرید و سر جاش نشست خندید .
-در مورد رنگ لباس زیرت تجدید نظر کن شارون اینجوری باور کن مت به محض دیدنش فرار میکنه!
شارون با شنیدن اسم کراشش انگشت فاکش رو بالا آورد و دوباره به سمت دیگه ای دراز کشید و بعد از کمی وول خوردن ثابت شد.
زین خندید و نگاهی به اون لشگر شکست خورده انداخت که جای جایه خونه خوابیده بودن و از همدیگه به عنوان بالش استفاده کرده بودن و جاش هم رو میزی میز گوشه سالن رو روی خودش و جس کشیده بود.
روی مبل دو تنفره هری که وسط شب کت و شلوارش رو با لباس های گشادی که لویی بهش داده عوض کرده بود عملا روی لویی دراز کشیده بود و تره ای از فرفری هاش توی دهن نیمه باز لویی بود .
تنها کسی که به تنهایی و به راحتی روی مبل سه نفره خوابیده بود لوتی بود.
از جا بلند شد با کشیدن بدنش به اطراف قلنج های ناشی از خوابیدن روی زمین رو بر طرف کرد.
-این خونه ترکیده!
غر زد و لگد آرومی به پهلوی جس زد و صداش رو بلند کرد.
-پاشین… پاشین ببینم
غر غر جمع رو نادیده گرفت و بلندتر داد زد.
-پــــــاشیـــــن
همه با فحش هایی که نثارش میکردن توی جاشون نشستن و موهای بهم ریختشون رو خاروندن.
-گندی که زدینو جمع کنین بعدم یه فکری به حال ناهار بکنین… من نمیدونم من گشنمه
با دیدن چهره ی عصبانی جمع حدس میزد که هنگ اور بدی دارن و خوشحال بود که به اون اندازه نخورده و البته که تهدید های لوتی هم توی این مسئله بی نقش نبود !

DU LIEST GERADE
NO LIMIT •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.