part 14

132 47 100
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

تمام افراد پشت سر ییبو با این حرف اسلحه هاشون رو در اوردن و پناه گرفتن. طولی نکشید که بارونی از تیر روی سر هر دو طرف سرازیر شد.

ولی با اینکه تعداد افراد ییبو کمتر بود، انگار موفق تر بودن. ییبو درحالیکه پشت ستونی پناه گرفته بود نیم نگاهی به جین‌یونگ و 3 نفر دیگه که توی طبقه بالا مستقر شده بودن انداخت.

با وجود اونها خیلی سریع تمام افراد ژانگ کشته شدن. ییبو با دیدن ژانگ که داشت فرار میکرد، سریع خودش رو بهش رسوند و با گرفتن یقه اش روی زمین پرتش کرد.

_ دستاشو ببندید

چانیول سریع جلو اومد و دست هاش رو پشت سرش بست. بعد مجبورش کرد، روی زمین زانو بزنه. ییبو اسلحه اش رو دوباره پشت کمرش گذاشت و جلو اومد.

توی تمام این مدت هیچ حسی جز خونسردی مطلق روی صورتش نبود و همین باعث میشد ریشه های ترس توی وجود ژانگ قوی تر بشه.

_ بهم بگو کی بهت قیمت بالاتر گفته؟

= به تو ربطی نداره

_ خب باشه بگو چرا میخواستی خیانت کنی

= تو میخواستی من رو بکشی و محموله رو بدزدی؟

_ چی؟ کی همچین حرفی زده؟ من برای معامله اومده بودم ولی تو خرابش کردی

= گمشو....همون موقع که توی بچه رو برای معامله فرستادن باید میفهمیدم که قصدشون چیه....شما و اون باند بیخودتون بری به جهنم

_ چان به نظرت یکم سرش به تنش زیادی نکرده؟

چان: چرا قربان

_ خیلی حرف میزنه مگه نه؟

= فکر کردی چی؟ فکر کردی من رو بکشی میتونی قسر در بری؟ گور خودت رو کندی....فکر کردی میتونی ثابت کنی من با باندهای دیگه معامله کردم؟

_ نمیتونم؟

= هرگز

_ امتحان میکنیم

به محض گفتن این حرف، مشتش رو توی صورت ژانگ فرود آورد. همینطور مشت های بعدی تا جایی که جسم نیمه جون ژانگ روی زمین افتاد. ییبو صاف ایستاد و با همون دستی که به خاطر مشت زدن به ژانگ خونی شده بود، کراواتش رو درست کرد و دستی توی موهاش کشید.

_ خب؟ چیشد؟ حرف نمیزنی؟

= منو...بکش

_ هممم باشه ولی بیا قبلش یه بازی کنیم.....بلندش کن چان

چانیول دوباره از روی زمین بلندش کرد و به حالت زانو زده درش اورد. ییبو جلوش دو زانو نشست و اسلحه اش رو جلوش تکون داد. جلوی چشم های نیمه بازش، خشابش رو خالی کرد و یک گلوله توش نگه داشت.

THE GAME OF DESTINYМесто, где живут истории. Откройте их для себя