لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.لباس های تماما مشکی و ماسک های روی صورتشون، باعث میشد توی سیاهی شب دیده نشن. با قدم های آرومی، بدون اینکه توجهی رو به خودشون جلب کنن، به نزدیک انبار رفتن. سهون نگاهی به ژان انداخت و با تکون دادن سرش، متوجهش کرد.
ژان هم سری تکون داد و ازش فاصله گرفت. سرسع خودش رو به گاردی که مقابل در پشتی بود رسوند و توی یک حرکت گردنش رو شکست. سریع گرفتش که افتادنش روی زمین زاعث ایجاد سر و صدا نشه.
قبل از اینکه گارد بعدی متوجه حضورش بشه. محکم توی گردنش کوبید و بعد از بیهوش شدنش، کنار گارد قبلی روی زمین خوابوندش. یکیشون باید زنده میموند که خبر اتفاقی که افتاده رو بده.
بعد از کمی فکر کردن، اون گارد رو به اندازه کافی از انبار فاصله داد که بعد از انفجار زنده بمونه. با اشاره به سهون که کمی اون طرف تر مشغول نگهبانی بود، گفت بیاد پیشش.
سهون سریع خودش رو بهش رسوند و مشغول باز کردن در پشتی شد. خیلی طول نکشید که قفل در باز شد و هردو بی صدا وارد شد. ژان چراغ قوه رو روشن کرد و رفت تا بمب هایی که همراهش بود رو جاسازی کنه.
سهون هم توی جهت مخالفش رفت تا اون هم بمب های همراهش رو کار بذاره. وقتی کارشون تموم شد، سهون با انداختن حلبی بزرگی که توی انبار بود، روی زمین. صدای بلندی ایجاد کرد و بعد هردو از انبار بیرون دویدن.
وقتی مطمئن شدن بیشتر گاردهای بیرون انبار، برای پیدا کردن علت سر و صدا داخل انبار شدن، بمب هارو فعال کردن. هردوشون، روی موتور سهون نشستن بودن و با نیشخند پر رنگی به شعله های رقصان آتیش و صدای انفجار گوش دادن.
سهون کمی به طرف ژان برگشت و کلاس کاسکت رو روی سرش گذاشت.
سهون: سفت بشین ژان ژان میخوایم پرواز کنیم
ژان خنده ای کرد و دست هاش رو محکم دور کمر سهون پیچید. سهون که خیالش از ژان راحت شده بود، شروع به حرکت کرد و لحظه لحظه سرعتش رو بیشتر کرد.
انقدر که به خوبی میتونست ضربه باد رو به خاطر سرعت زیادش رو تنش حس کنه. آدرنالینی که توی خونشون ترشح شده بود، انقدر زیاد بود که باعث بشه هرکاری بکنن. سرعتش رو بیشتر کرد و با لذت و هیجان از بین ماشین ها لایی میکشید.
میدونست ژان هم مثل خودش عاشق این موتور سواری دیوانه واره، پس با خیال راحت ازش لذت میبرد. وقتی حس کرد انرژی درونش کمی تخلیه شده و هیجانش فروکش کرده، کمی سرعتش رو کم کرد.
ژان قسمت جلوی کلاه کاسکت رو بالا داد و با صدایی که به گوش سهون برسه گفت:
+ هونا من گشنمه....یه ساندویچ مهمونم کن

DU LIEST GERADE
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...