part 55

152 45 266
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

ادامه فلش بک

ییبو دست هاش رو روی گوشاش گذاشت و جمع شد. چند دقیقه ای طول کشید تا اون صداهای وحشتناک، کمی کم بشه.

وقتی که صداها کمتر شد، کمی سرش رو از گوشه اپن بیرون آورد. با دیدن پدرش که با لبخند بهش نگاه کرد و به طرفش حرکت کرد، لبخندی زد.

ولی صدای شلیک چندین گلوله، مصادف شد با توقف ناگهانی پدرش و شکل گرفته سوراخ هایی روی سینه و شکمش. کم کم تمام جلوی تنش خونی شد و مقابل چشم های بهت زده و لبریز از اشک ییبو، روی زمین سقوط کرد.

ییبو خواست به سمت پدرش بدوعه ولی یک نفر عقب کشیدش. سریع به عقب چرخید و با دیدن صورت نگران و وحشت زده سوهو، خواست حرفی بزنه، ولی سوهو محکم دهنش رو گرفت و سرش رو به نشونه منفی تکون داد.

ییبو با چشم های اشکی بهش نگاه کرد و سعی کرد خودش رو آزاد کنه ولی سوهو با اینکه خودش هم فقط 14 سالش بود، محکم ییبو رو گرفت تا دوباره اون صحنه دردناک رو نبینه.

سوهو با شنیدن صدای گلوله و تاکید یکی از گاردها برای بیرون نیومدن از اتاق، متوجه اتفاقی که در حال رخ دادن بود شده بود.

ولی وقتی خبری از ییبو نشد، با نگرانی از اتاق بیرون زد تا پسرعموی کوچولوش رو پیدا کنه و موفق هم شده بود.

با شنیدن صدای رد شدن گلوله از بالاسرشون و برخوردش با شیشه پنجره توی آشپزخونه، سوهو محکم تر ییبو رو بغل کرد و بیشتر توی خودشون جمع شدن.

میتونستن صدای قدم های کسی که به اون سمت میومد رو بشنون و صدای خنده ها نشون میداد تعداد زیادی از افرادشون کشته شدن.

میتونستن سایه مردی رو از کنار اپن تشخیص بدن. نفس توی سینه هاشون حبس شده بود و قلب های کوچیکشون محکم توی سینشون میتپید.

ولی قبل از اینکه اون شخص موفق به پیدا کردنشون بشه، صدای شلیکی پیچید و بعد مرد روی زمین افتاد.

یکم بعد، کوان خودش رو بهشون رسوند و دست هردو رو گرفت. ییبو رو از بغل سوهو در آورد و بعد از بغل کردنش، سرش رو توی گردن خودش گذاشت تا جنازه پدرش رو نبینه. دست سوهو رو هم گرفت و از آشپزخونه بیرون اومد.

نمیدونست تنهایی چیکار کنه که دوباره صدای تیراندازی شروع شد. همون موقع یکی از مهاجم ها با فاصله کمی ازشون قرار گرفت و با اسلحه اش، اون هارو هدف گرفت.

نمیدونست با ییبو توی بغلش و دست سوهو توی دستش، برای محافظت ازشون چه کاری میتونه بکنه. ولی همون لحظه مهاجم با گلوله ای توی سرش، به کام مرگ کشیده شد و بعد از افتادنش، شیائو منگ مقابل چشم هاشون بود.

THE GAME OF DESTINYOù les histoires vivent. Découvrez maintenant