لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.همونطور که اون ها مشغول فکر کردن بودن، ژان از سرجاش بلند شد و بعد از وارد کردن آدرس عمارت توی سیستم، مشغول بررسی نقشه هوایی اون منطقه شد.
ییبو با بلند شدن ژان، نگاهش رو از پایین تا بالای بدنش کشوند و تمام تنش رو اسکن کرد.
_ میدونید من یه نظری دارم
با این حرفش توجه همه، حتی ژان بهش جلب شد و منتظر نگاش کردن تا حرفش رو بزنه. یییو اول پوزخندی توی صورت ژان کوبید و بعد حرفش رو زد.
_ به نظرم ژان خیلی ظریف و سکسیه....میتونه خیلی خوب نقش برده رو بازی کنه...به هرحال بهش زیادی میاد
بعد از حرفش تمام سوییت توی سکوت بدی فرو رفت. تقریبا هیچکدوم نمیتونستن چیزی که شنیدن رو باور کنن و کاملا شوکه بودن. البته این شوک با فریاد ژان و خیز برداشتنش سمت ییبو از هم فرو پاشید.
+ چه گوهی خوردی عوضی؟؟؟
خوشبختانه مارک و جین یونگ به موقع به ژان رسیدن و مارک کمرش و جین یونگ شونه هاش رو گرفت.
+ نه بگو چه گوهی خوردی؟
چانیول چشم غره وحشتناکی به ییبو رفت و به سهون که به طرف ژان رفته بود و سعی داشت آرومش کنه نگاه کرد.
سهون: ژان آروم باش
+ میدونی چیه؟ خودم یه طوری جرت میدم که تا یک هفته نتونی تکون بخوری
_ اووو شیائو ژان...خیلی ظریف و شکستنی تر از این حرفا به نظر میرسی
با جوابی که ییبو داد، چانیول با یک جهش خودش رو بهش رسوند و محکم دهنش گرفت و اون طرف، سهون هم به مارک و جین یونگ اضافه شد تا ژان رو که مثل یه اژدها عصبانی آتیش از تمام صورتش بیرون میزد مهار کنه.
+ جر دادنت کمه....میکشمت.....خودم میکشمت وانگ ییبو....طوری که حتی خاکسترتم دست خانوادت نرسه
بلاخره اون سه نفر موفق شدن ژان رو که درست شبیه یک قاتل وحشی شده بود از سوییت بیرون ببرن و بعد سوییت توی سکوت فرو رفت.
چانیول با حرص به طرف ییبو که بیخیال به عصبانیت های ژان خیره بود و بعد از رفتنش، نگاهش رو به اون داده بود چرخید.
چان: دیوونه ای یا کرم داری؟ چت شده یهو؟
_ هردوش
چان: احمق دو دقیقه جلوی اون زبون کوفتیت رو بگیر و نرین به برناممون...الان با این اعصاب سگی چطور باهاش حرف بزنیم؟ اصلا چرا یهو سگ شدی؟
_ به من چه خودش بی جنبه اس و البته که تقصیر خودشه
چان: حواست هست چی بهش گفتی ییبو؟؟؟ پسره کله خر

VOCÊ ESTÁ LENDO
THE GAME OF DESTINY
AçãoFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...