لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.تمام شب رو هرسه تاشون مشغول حرف زدن بودن، البته ژان و سهون ناشیانه سعی میکردن از اتفاقات این چند سال حرفی نزنن و بکهیون مجبور بود کلی دروغ براشون سرهم کنه.
حالا که حس دلتنگیش کمی کم شده، دوباره یادش اومده بود که در واقع افسر بیونه و برای چی به اونجا اومده. همین که مجبور بود هویت واقعی خودش رو پنهان کنه و سهون و ژان کارهایی که کرده بودن رو ازش مخفی میکردن برای این یادآوری کافی بود.
یک یادآوری دردناک که بکهیون رو توی یک دو راهی خیلی سخت قرار میداد. با صدای آروم و خش دار ژان، توجهش بهش جلب شد و با لبخند آرومی بهش نگاه کرد.
+ توی این مدت چه اتفاقاتی افتاد؟ چیشد که برگشتی؟
بکهیون: خب سال بعد از این به کره رفتیم، من دانشگاه رشته کامپیوتر قبول شدم...اگه یادتون باشه همیشه استعداد خاصی توش داشتم
وقتی تکون خوردن سر هردوشون همزمان، به نشونه تایید رو دید، با لبخند محوی به دروغ هاش ادامه داد.
بکهیون: دلتنگی من نسبت به شما خیلی اذیتم میکرد و دوری برام سخت بود، پس برای اینکه کمتر عذاب بکشم. خودم رو غرق درس و دانشگاه کردم و به محض تموم شدن درسم، تصمیم به برگشتن گرفتم تا پیداتون کنم. اولش خانواده ام خیلی مخالف بودن ولی وقتی اصرار من رو دیدن، ناچار شدن قبول کنن و منم حدود یک سال قبل به چین برگشتم
سهون: پس....پس چطور وارد باند شدی؟
بکهیون: خیلی سخت بود، بعد از کلی دردسر موفق شدم یه شرکتی که متلعق به باند شما بود پیدا کنم و پول قرض بگیرم
+ پول قرض بگیری؟
بکهیون: راستش پدرم چون مخالف اومدنم بود و مجبوری قبول کرده بود، هیچ پولی بهم نداد و منم با یکم پس انداز خودم و پولی که مادرم یواشکی بهم داد تونستم یه اتاق ۲۰ متری بگیرم و همونجا بمونم
+ پس چطور پات به شرکت باز شد؟
بکهیون: اولش اتفاقی ولی وقتی یکم تحقیق کردم متوجه شدم که به باند شما مربوطه...از طرفی زیاد راجب دو نفر توی باند میشنیدم و میخواستم هرجور شده وارد باند بشم....تا اینکه ایده هک کردن سیستم به ذهنم رسید و خب جواب هم داد
+ پس بابا اومد سراغت و به عنوان هکر وارد باندت کرد؟ پس گذشته ات چی؟
بکهیون: چون میدونستم میخوام وارد باند بشم و همه چی چک میشه، برای خودم یک هویت جعلی ساختم....پسری به اسم لوکاس که نه خانواده ای داره نه پولی
سهون: واااو گه گه خیلی خفن شدی....این کارا بهت نمیاد
بکهیون لبخند زوری روی لب هاش رو پر رنگ تر کرد و جواب داد.
KAMU SEDANG MEMBACA
THE GAME OF DESTINY
AksiFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...