لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.روز بعد
بعد از اینکه کامل آماده شد، به طرف اتاق ژان رفت تا توی پوشیدن لباس هاش بهش کمک کنه. وقتی در رو باز کرد، با بدن نیمه برهنه اش مواجه شد. ژان با حس حضور سهون غر زد.
+ هوووون...بیا زیپ و دکمه این شلوار کوفتی رو ببیند. آتل دستم نمیذاره
سهون خنده جذابی کرد و به طرفش رفت.
سهون: چشم بیبی...هرچی تو بخوای
جلو رفت و مقابلش نشست تا بتونه بدون آسیب زدن بهش، زیپ و دکمه اش رو ببنده. وقتی کارش تموم شد، بلند شد و به چهره بیخیالش نگاه کرد.
سهون: تو کلا خجالت حالیت نیست؟
+ از کی خجالت بکشم؟ تو؟
سهون: راست میگی...خب پیرهن چی میپوشی؟
+ فرقی نداره
سهون نگاهی به شلوار مشکی ای که به خوبی پاهای کشیده ژان رو به نمایش میذاشت انداخت و به طرف کمد ژان رفت. تا زمانی که سهون مشغول گشتن توی کمدش بود، ژان جلوی آیینه رفت و به باندی که تمام قفسه سینه و کتف هاش رو پوشونده بود، نگاه کرد.
همون موقع مارک در نیم باز اتاق رو کامل باز کرد و به در تکیه داد.
مارک: هنوز آماده نشدی رییس؟
+ نه میبینی که...
مارک: راستی مهمونی پیشنهاد کی بود؟
+ وانگ ییبو
مارک: واقعا؟
+ اوهوم
مارک سری تکون داد و توی سکوت منتظر موند. از اون طرف سهون بعد از پیدا کردن پیرهن مشکی ساده مورد نظرش، به طرف ژان برگشت. با دیدنش که به تصویر خودش توی آیینه خیره شده، جلو رفت و از پشت سر بغلش کرد.
دست هاش رو جلو برد و کامل ژان رو بین بازوهاش گرفت.
+ چیکار میکنی هون؟
سهون: بیبیمو بغل کردم اشکالی داره؟
+ انقدر باهام لاس نزن هونا
سهون: دلم میخواد
این رو گفت و بوسه ای روی گردنش زد. ولی همون لحظه صدای حرصی بکهیون توی گوشش پیچید.
بک: اوه سهون مگه نگفتم حق نداری با ژان لاس بزنی؟
سهون: بیون بکهیون...دلم میخواد باهاش لاس بزنم
بک: حق نداری با دی دی من لاس بزنی
سهون ژان رو ول کرد و مقابل بکهیون ایستاد.
سهون: مگه فقط دی دی توعه...گه گه منم هست
بکهیون: این دلیل نمیشه باهاش لاس بزنی

VOCÊ ESTÁ LENDO
THE GAME OF DESTINY
AçãoFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...