لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.با باز شدن در عمارت و ورود سهون، چشم های همه به خصوص لی که به صورت مخفیانه به مراسم اومده بود گرد شد. ییبو هم از دیدن سهون هیجان زده شده بود و نمیدونست باید چه عکس العملی نشون بده.
ژان همچنان مقابلش ایستاده بود ولی با این تفاوت که این بار چاقو رو غلاف کرده بود و دیگه آماده صدمه زدن بهش نبود. سهون با قدم های آرومی وارد سالن شد و کنار ییبو و ژان ایستاد. سرش رو به نشونه احترام خم کرد و بعد صاف ایستاد.
هونگ: گفته بودن آسیب دیدی و توی بیمارستانی
سهون: درسته قربان....مدت زیادی نیست بهوش اومدم و وقتی فهمیدم چه اتفاقی افتاده، خودم به اینجا رسوندم
هونگ: خب حرفی برای گفتن داری؟
سهون: من شخصی که بهم آسیب زده رو دیدم
هونگ: دیدی؟
سهون: بله و اون شخص وانگ ییبو نیست
هونگ: پس کسی که بهت آسیب زده کیه؟
سهون: اجازه میدید این رو بعدا با خودتون مطرح کنم؟
با دیدن سری که رییس هونگ به نشونه تایید تکون داد، حرفش رو ادامه داد.
سهون: من اینجام تا شهادت بدم ییبو کسی نیست که به من آسیب زده...همین کافیه؟
هونگ: حالا که خود فرد آسیب دیده شهادت میده که فردی که بهش آسیب زده ییبو نیست....دیگه جای بحثی باقی نمیمونه.....مراسم تمومه میتونید برید.....ولی امیدوارم دیگه شاهد همچین چیزهایی نباشم وگرنه قوانین رو به نحو بی رحمانه ای تغییر میدم
ییبو با قدردانی به سهون خیره شده بود و وقتی حرف های آخر رییس رو شنید، سرش رو به طرف ژان چرخوند. ولی با دیدن صورت درهم و خیس از عرقش، یک قدم فاصله بینشون رو از بین برد و یه دستش رو دور کمرش و دست دیگه اش رو روی بازوش گذاشت.
_ هی ژان....چت شده؟ خوبی؟
ژان دستش رو روی پهلوی دردناکش فشار داد و همون موقع تونست صدای نگران سهون رو بشنوه.
سهون: ژان چت شده؟ خوبی؟
سریع ژان رو از ییبو گرفت و به خودش تکیه داد.
سهون: درد داری اره؟ هنوز کامل خوب نشدی و کلی فعالیت کردی
قبل از اینکه ژان جوابی بده، با شنیدن صدای رییس هونگ، متوجه شدن سالن خالی شده و فقط خودشون توی سالن موندن.
هونگ: باید بیشتر مراقب خودت باشی شیائو ژان
هر چهارتاشون به طرف رییس هونگ برگشتن و ژان با همون وضعیت، خواست خم بشه ولی صدای رییس متوقفش کرد.
ESTÁS LEYENDO
THE GAME OF DESTINY
AcciónFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...