لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.با سرعت تمام گوشه ای رفت و مخفی شد، دیده شدنش توی اون موقعیت ریسک خیلی بیشتری نسبت به زنده مودن اون مرد داشت. اگه کسی اونجا میدیدش توی دردسر بدی میوفتاد ولی اگه اون مرد گرفته بود، لی به راحتی میتونست همه چی رو انکار کنه. البته امیدوار بود که بتونه.
همون لحظه مارک که به خاطر اینکه سهون برای بیرون اومدن کلی طولش داده بود، دیگه نتونست داخل ماشین منتظر بمونه و بشدت نگران بود، از ماشین پیاده شد و به سمت ساختمون رفت.
در ساختمون باز بود و همین باعث شد حجم بیشتری از نگرانی به وجودش تزریق بشه. وارد ساختمون شد و بعد از چند قدم متوجه جسمی روی زمین شد.
کمی نزدیک تر رفت، با دیدن سهون توی اون وضعیت، چشماش گرد شد. با سرعت به سمت سهون رفت و کنارش نشست. با دیدن جسم بیهوش سهون که روی زمین افتاده بود، قلبش فرو ریخت.
مارک: رئیییییس
گیج بود و نمیدونست چیکار کنه، همون لحظه متوجه شد کسی داره از ساختمون خارج میشه. سریع روش رو به اون طرف برگردوند، نتونست قیافه مرد رو تشخیص بده، فقط پشتش رو دید که از ساختمون خارج شد.
سریع از جاش بلند شد و به اون سمت دویید. ولی مرد که اون لحظه سوار ماشینش شده بود، به سرعت از اونجا دور شد. مارک محکم به در کوبید و سریع به داخل، کنار سهون برگشت.
نگاهش به مردی افتاد که کنار سهون افتاده بود و داشت از حال میرفت. میتونست حدس بزنه همون کسیه که شهادت دروغ داده، ولی ذره ای بهش اهمیت نداد و تصمیم گرفت تا اول به رئیسش برسه.
********
ژان با سرعت به سمت بیمارستان در حال حرکت بود. فرمون ماشین بین دست هاش تقریبا درحال له شدن بود و دندون هاش محکم بهم فشرده میشد.
فقط فکر آسیب دیدن سهون کافی بود تا دیوونه بشه و حالا حتی قابلیت این رو داشت که باعث و بانی این اتفاق رو با کمال میل تیکه تیکه کنه و عواقبش رو بپذیره.
وقتی به بیمارستان رسید، با سرعت تمام داخل بیمارستان رفت، با نگرانی و همچنین عصبانیت به اطراف نگاه میکرد. خواست از یکی از پرسنل ها بپرسه تا سهون رو پیدا کنه که با یکی از افرداشون مواجه شد.
فرد هم با دیدن ژان، به سمتش رفت.
× قربان
+ سهون کجاست؟
× همراهم بیایید
همراهش به سمت جایی که سهون بود حرکت کرد. با دیدن سهون روی تخت بیمارستان نفسش بند اومد. سریع به سمتش رفت و با همون حالت نگران کنار تختش ایستاد.
نگرانی توی برق نگاهش فریاد میزد و نزدیک بود که روی زمین بیفته. اول اون اتفاقی که برای خودش افتاده بود و حالا هم سهون بخاطر اون بیهوش روی تخت بیمارستان افتاده بود.
ESTÁS LEYENDO
THE GAME OF DESTINY
AcciónFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...