لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.چانیول سری به نشونه فهمیدن تکون داد و اون ها هم به طرف سوییت راه افتادن. وقتی رسیدن چند دقیقه ای از رسیدن ژان و رفع نگرانی پسرا براش گذشته بود. افراد ییبو، با دیدنش به طرفش اومدن و اون ها هم مشغول ابراز نگرانی شدن.
تا اونها مشغول بودن، ژان فلش رو به بکهیون که هنوزم با نگرانی بازوش رو گرفته بود داد.
+ اطلاعاتش رو چک میکنی لطفا؟
بکهیون با نارضایتی، بازوی ژان رو ول کرد و پشت سیستم نشست. فلش رو وصل کرد و با دیدن قفل بودنش، دست به کار شد.
بک: حدس میزدم رمز امنیتی برای فلش گذاشته باشن ولی این از چیزی که فکر میکردم قوی تره
+ از پسش برمیای؟؟
بک: معلومه که برمیام...فقط ۵ دقیقه وقت میخوام
ییبو و چانیول، با شنیدن صداشون و حرف هایی که بینشون رد و بدل شد، اومدن و کنارشون ایستادن. همشون با انگشت های بکهیون که با سرعت روی کیبورد حرکت میکرد خیره بودن.
با اتمام ۵ دقیقه، بکهیون دست از کار کشید و با غرور به پسرهای پشت سرش نگاه کرد. هر چهارتاشون با چشم های گرد بهش نگاه میکرد و همین باعث شد پوزخند مغرورانه ای، زمینه نگاهش کنه.
سهون با بهت ضربه ای به شونه اش کرد.
سهون: واو کارت عالی بود
بک: قابلی نداشت...خب حالا باید اطلاعات رو چک کنیم
مشغول چک کردن اطلاعات بودن که صدای آروم ژان توی گوششون پیچید.
+ من اصلا تمرکز ندارم...چیز زیادی از اطلاعات فلش اول یادم نمیاد
با این حرفش، ییبو نگاهی بهش انداخت و گفت:
_ موردی نداره من همه رو دقیق یادمه
چانیول در تایید حرف ییبو سری تکون داد.
چان: راست میگه ییبو حافظه خیلی خوبی داره
+ خیلی خب...پس چکشون کن...وقتی مطمئن شدیم میریم پیش رییس
_ با این سر و وضع؟؟
+ به هرحال که باید بهش بگیم...نمیخوام دیرتر از این بشه
_ باشه+ پس خیالم راحت باشه وانگ ییبو؟
_ اره همه رو چک میکنم
ژان سری تکون داد و به طرف مبل رفت، با احتیاط نشست ولی نمیتونست کمرش رو تکیه بده. بکهیون و سهون هم با دیدن رفتنش، دنبالش رفتن و دو طرفش نشستن. ژان سرش رو به شونه سهون تکیه داد و در جواب نگاه نگران بکهیون لبخند زد.
+ خوبم گه....نگران نباش
همون موقع، مارک و جین یونگ که چند دقیقه ای بود به طرز عجیبی غیب شده بودن، با دارو و چیزهای لازم پانسمان برگشتن. مارک به طرف ژان و جین یونگ به طرف ییبو رفتن.
YOU ARE READING
THE GAME OF DESTINY
ActionFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...