لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.هرچقدر هم که ازش خوشش نمیومد، ولی نباید سکوت میکرد و اجازه میداد این اتفاق واسش بیفته.
درهرصورت اونقدراهم اون حس براش اهمیت نداشت، پس بیخیال شد و مشغول ادامهی کارش شد. اون شب تا خود صبح بیدار مونده بود و مشغول بازیابی فیلمها بود.
لحظه ای نتونسته بود چشم از لپ تاب برداره و استراحت کنه. با اینکه چشماش میسوخت و به شدت درد میکرد ولی نمیتونست بیخیال بشه.
به ساعت نگاهی انداخت، ۱۰صبح بود و چیزی نزدیک به ۱۰ ساعت بود که مشغول بررسی فیلم ها بود. کمی صندلیش رو عقب کشید، سرش رو به پشتی صندلیش تیکه داد و چشماش رو بست تا کمی استراحت کنه.
دستش رو روی شقیقه اش گذاشت و مشغول مالیدنش شد. دقایقی تو همون حالت موند که گوشش زنگ خورد. بدون اینکه تغییری توی حالتش ایجاد بشه و به صفحه گوشیش نگاهی بندازه، از روی میز برش داشت و جواب داد.
_ بله
چان: در چه وضعی ییبو؟ بازیابی فیلما تموم شد؟ پیداشون کردی؟
ییبو نفس عمیقی کشید و با کلافگی گفت:
_ نه، همشون بازیابی شدن...فقط مونده فیلم های مربوط به اون روز رو پیدا کنم....لعنت خیلی زیادن
چشماش رو با خستگی باز کرد و به صفحهی لپ تاب نفرین شده نگاه کرد. دیگه چیز زیادی به پیدا کردنشون نمونده بود و باید هرچه زودتر تمومش میکرد.
پس تیکه اش رو از صندلی گرفت و دوباره مشغول شد. چند شب بود که درست و حسابی نخوابیده بود و اگه صدای چانیول که از پشت گوشی مشغول حرف زدن باهاش بود رو نمیشنید، قطعا همونجا خوابش میبرد.
همونجور که مشغول چک کردن بقیه ویدئو ها بود و بخاطر کم خوابیش عصبی شده بود، شروع کرد به غرغر کردن.
چانیول با تعجب مشغول گوش کردن به غر های ییبوی همیشه آرومی شد که اون لحظه بدون اینکه نفسی تازه کنه، پشت هم و تندتند، غرغر میکرد و فحش میداد.
سعی کرد خنده اش رو کنترل کنه ولی نتونست و بلند خندید. ییبو با شنیدن صدای خنده ناگهانی چانیول اخم کرد.
_ خنده ات واسه چیه عوضی؟
چان: واای ییبو نمیدونی چقدر حرص خوردنت کیوته، این یک صحنهی نادره....وانگ ییبوی اعظم و خونسرد که هیچی براش مهم نیست داره مثل بچه ها حرص میخوره...اینطوری نمیشه....باید یکم بیشتر حرصت رو دربیارم....بعد به همه ثابت کنم جانشین باند بلک مون که ازش به عنوان یک ددی سرد و خشن نام برده میشه، یه بچه شیر کوچولویی بیشتر نیست
مشغول گوش کردن به مزخرفات چانیول بود و خواست جوابش رو بده که بخشی از فیلمی که پلی کرده بود، توجهش رو جلب کرد. بدون اینکه به ادامه حرف های چان توجهی کنه، گوشی رو روی میز گذاشت و با دقت مشغول نگاه کردن به فیلم شد.

ESTÁS LEYENDO
THE GAME OF DESTINY
AcciónFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...