لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.وقتی به عمارت رسید، مستقیم به طرف اتاق سهون حرکت کرد. بدون در زدن وارد شد و متوجه سهونی شد که مشغول مرتب کردن چندتا برگه روی میزشه.
سهون: در نزنی یه وقت
خودش رو روی تخت سهون پرت کرد و نفسش رو با صدا بیرون فرستاد.
+ زنده برگشتم
سهون: مگه قرار بود بمیری؟ چیشد حالا، گزارشت رو میگم
+ هیچی راضی به نظر میومد، انتظارش رو نداشت بتونیم از شر هوان خلاص شیم
پوزخندی گوشه لب سهون نقش بست.
سهون: مثل اینکه دست کم گرفتنمون، ولی ژان حواست به رفتارت بود دیگه؟
ژان لب هاش رو با حالت تخسی جلو داد و چشم غره ای بهش رفت.
+ رفتارم مگه چشه عوضی، مطمئنم رومون حساب باز کرده، حتی گفت ماموریت جدیدی برامون درنظر گرفته و بزودی برامون میفرستتش
ابروهای سهون بالا رفت و سرش رو به نشونه رضایت تکون داد. جلو رفت و روی تخت، کنار ژانی که دراز کشیده بود نشست.
سهون: اتفاقا امروز رئیس منگ هم راجبش باهام حرف زد، ولی احتمالا فقط مربوط به ما نیست، یعنی شاید مجبور بشیم با چندتا از نماینده های باند های دیگه همکاری کنیم، اینطور که مشخصه باند بلک مون اول لیسته، از همین الان گفته باشم ژان سعی کن کمتر به اون ییبو بپری، ممکنه تو روند ماموریتمون تاثیر داشته باشه
گوشه لب ژان کمی به بالا کشیده شد و با شیطنت خاصی که تو لحنش پیدا بود گفت:
+ هنوز کاری نکردم هون، تازه شروع بازیه......یه روز از اینکه به عنوان پسر یک مافیا به دنیا اومده پشیمونش میکنم
سهون چشماش رو تو حدقه چرخوند و از اونجایی که میدونست بحث کردن با ژان فایده ای نداره، حرفی نزد و بحث رو موکول کرد به زمانی که اوضاع جدی تر بشه، البته اگه قرار بود این اتفاق بیفته.
ژان بعد مدت زمان کوتاهی، دستشو بالا آورد و زیر سرش قرار داد، همزمان چشماش رو ریز کرد و گفت:
+ ولی یه چیزیو نمیفهمم، قبل اینکه از عمارت برم بیرون با یکی مواجه شدم، نمیشناختمش ولی مثل اینکه اون منو میشناخت، عجیب حرف میزد و اینطور که معلومه از بچگی من رو میشناخت
سهون: چی میگفت مگه؟
+ طعنه دار بود حرفاش، ولی مثل اینکه یکی از این کله گنده ها بود، بخاطر همین سعی کردم چیز خاصی نگم، ممکن بود دردسر بشه
سهون: شاید یکی از همین ادمای بلک بوده باشه یا سعی داشته نابودشون کنه نتوسنته و الان بدجوری از اینکه کسی مثل تو تونست شکستشون بده داره آتیش میگیره
VOCÊ ESTÁ LENDO
THE GAME OF DESTINY
AçãoFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...