part 34

142 46 223
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

با خستگی خودش رو روی مبل ولو کرد، نمیدونست چندساعت گذشته و داره اون عمارت عظیم و گنده رو میگرده. ولی دیگه تقریبا به طور کامل همه جارو گشته بود و باهاش آشنا شده بود.

حس خوشحالی ای که داشت وصف ناپذیر بود و باورش نمیشد یه بار توی زندگی‌اش، شانس بهش رو آورده باشه و حالا توی همچین جایی داره زندگی میکنه.

نفسش رو عمیق بیرون فرستاد و پاهاش رو بالا آورد و روی میز عسلی مقابلش قرار داد. حالا دیگه کاری برای انجام دادن نداشت و تصمیم گرفت تا اومدن مارک و اون دونفر، کمی استراحت کنه.

پاهاش رو روی پاهاش انداخت و دستش رو پشت سرش گره زد. ولی چند ثانیه بعد از بستن چشماش، با شنیدن صدای پای کسی چشماش رو آروم باز کرد.

با دیدن رئیس منگ و چند نفر از افرادش که از پله‌ها پایین میومدن، سریع درست نشست و از جاش بلند شد.

لبخندی از روی خجالت زد و با دستپاچگی کمی به نشونه‌ی احترام خم شنید.

لوکاس: روزتون بخیر رئیس

انتظار داشت رئیس منگ بعد از انجام ماموریت هایی که بهش سپرده بود، تشویق و مهارت هاش رو تحسین کنه، ولی رئیس منگ فقط سری به نشونه‌ی تاسف بخاطر وضعیتش براش تکون داد و از عمارت خارج شد.

لوکاس بلافاصله بعد از رفتنش، ادای گریه درآورد و با کف دست توی پیشونیش کوبید.

لوکاس: تو یک احمقی لوکاس، الان طرف فکر میکنه اومدی لس آنجلس آفتاب بگیری

ولی بعد از گذشت چند دقیقه، با یادآوری چیزی سریع چشماش رو باز کرد. مارک داخل عمارت نبود و حالام رئیس منگ و افرادش رفته بودن.

درنتیجه عمارت خالی بود و این یعنی بهترین فرصت برای انجام کاری که میخواست بود.

سریع به سمت پنجره رفت و وقتی از رفتن رئیس منگ مطمئن شد، به اطراف نگاه کرد تا از نبود کسی دور و برش مطمئن بشه. از سالن خارج شد و سمت حیاط پشتی عمارت، که به تازگی فهمیده بود دید کمتری داره، رفت.

وقتی مطمئن شد جای امنی ایستاده و کسی اطراف نیست، سریع گوشیش رو درآورد و به شخص موردنظرش، زنگ زد. بعد از دو بوق، مرد تماس رو جواب داد.

لوکاس: سلام قربان

× سلام......حالت چطوره؟ قرار بود دیروز زنگ بزنی، چیشد؟

= متاسفم نتونستم دیروز باهاتون تماس بگیرم.....رئیسشون برای محک زدن توانایی هام، بهم ماموریتی سپرده بود و خب ازم خواست دوتا از شرکت هایی که سیستم امنیتی خیلی قوی داشتن رو هک کنم......برای همین دیگه وقت نکردم باهاتون تماس بگیرم

THE GAME OF DESTINYWhere stories live. Discover now