لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.
(بابت تاخیر ببخشید)نفس عمیقش رو بیرون داد و سعی کرد افکارش رو پس بزنه. آبی به سر و صورتش زد و برای خودش یک لیوان آب ریخت. باید درست و حسابی راجب این قضیه فکر میکرد. چند قدم برداشت تا از آشپزخونه خارج بشه، که صدای لی متوقفش کرد.
پشت دیوار مخفی شد و به صدای لی که مشغول مکالمه با کسی پشت تلفن بود، گوش سپرد. انگار متوجه حضور ییبو نشده بود.
لی: تحت هیچ شرایطی نباید از اونجا خارج بشی...فهمیدی؟
= ...
لی: نگران چیزی نباش، من حواسم بهشون هست
= ...
لی: نه نمیفهمه...یه چند روز باید صبر کنی
= ...
لی: خیله خب...تا چند دقیقه دیگه خودم رو میرسونم اونجا
بدون اینکه متوجه حضور ییبو بشه، تماس رو قطع کرد و از آشپزخونه خارج شد. ییبو وقتی از رفتن لی مطمئن شد، از پشت دیوار بیرون اومد. با فکر کردن به مکالمه ای که شنیده بود، اخمی بین ابروهاش شکل گرفت.
یعنی اون شخص پشت تلفن چه کسی بود؟ خیلی سریع به همه احتمالات فکر کرد. لی اومده بود یه جای خلوت تا هیچکسی نباشه و با شخص پشت تلفن حرف بزنه.
پس مشخص بود که نمیخواست کسی از تماسشون مطلع بشه. اینطور که به نظر میرسید اون شخص رو پنهان کرده بود و مصمم بود تا اونو همونجا نگه داره.
پس قطعا شخص مهمی برای لی به حساب میومد که انقدر روی امنیت و مخفی بودنش حساس بود. منطقی ترینش این بود که همون عوضی ای بوده که اون ها ۱۰روز تمام دنبالش بودن و الان هم میخواست بره پیشش.
ییبو نباید این فرصت رو از دست میداد، حتی اگه یه احتمال بوده باشه. ممکن بود شانس بهش رو کرده باشه و بتونه از این طریق اون عوضی رو پیدا کنه.
بدون اینکه لحظه ای تعلل کنه، بدون خبر دادن به چانیول و برداشتن گوشیش، از عمارت زد بیرون. سریع سوار ماشین شد و وقتی مطمئن شد لی از عمارت زده بیرون، سریع ماشین رو روشن کرد و به طور نامحسوسی شروع به تعقیب کردنش کرد.
میدونست این کار ریسک بزرگیه و از اونجایی که لی چشمای تیزی داشت، ممکن بود متوجه اش بشه، ولی چاره دیگه ای نداشت. ممکن بود این آخرین فرصتشون برای پیدا کردن اون عوضی قبل از اینکه لی تصمیم بگیره از شرش خلاص بشه، باشه.
هرجا که ماشین لی بود، ییبو پشت سرش، پشت دو سه تا ماشین، مخفی میشد تا لی متوجه خودش و ماشینش نشه. بعد از گذشت ده دقیقه، لی وارد کوچه ای شد.
ییبو با فاصله ازش، وارد همون کوچه شد، وقتی متوجه شد ماشینش رو ته کوچه پارک کرده، ابتدای کوچه ماشینش رو پارک کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/356802527-288-k450198.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
THE GAME OF DESTINY
AksiFiction: THE GAME OF DESTINY genre: Action _ mafia _ thriller _ angst _ romance Author: SHIA _ HANA couple: YiZhan همه ما برای زندگی هامون برنامه ریزی های زیادی داریم. تصمیمات بزرگی میگیریم و میخوایم از خیلی چیزها دوری کنیم. ولی گاهی فراموش میکنیم...