part 38

138 45 235
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

با رسیدن به ساختمون، موتور رو دم در نگه داشت و نگاهی به لباس خونیش انداخت. نفسش رو با کلافگی بیرون داد و شماره سهون رو گرفت.

سهون: ژان...

+ اونجایید؟

سهون: اره....تازه رسیدیم

+ لباسام خیلی خونیه

سهون: باشه الان یه چیزی واست میارم

+ منتظرم

خیلی طول نکشید که سهون با هودی مشکی ای که ژان میدونست مطعلق به خود سهونه، مقابلش ظاهر شد. ژان کلاه کاسکت رو از سرش برداشت و صورت خونیش مقابل سهون ظاهر شد.

سهون: مگه درگیری چقدر شدید بود؟

+ افتضاح بود هون افتضاح

سریع کتش و بعد پیرهن سفیدش رو که به رنگ قرمز در اومده بود در آورد. هودی ای که سهون برداشت آورده بود و پوشید و اجازه داد سهون با بطری آب و دستمالی که همراهشه خون روی صورتش رو پاک کنه.

سهون: خودت که آسیب ندیدی؟؟

+ نه نگران نباش

سهون: اطلاعات چیشد؟

+ همشو آوردم

سهون: خسته نباشی کارت عالی بود

+ خیلی ممنون

سهون: برو بالا من موتورو میذارم تو پارکینگ

ژان سری تکون داد و وارد ساختمون شد. دست هاش رو توی جیب جلویی هودی فرو کرد و با پاش ضربه ای به در زد. شدیدا خسته و بیحوصله بود، با باز شدن در توسط مارک و نگاه هیجان زده اش، لبخندی زد.

مارک: برگشتی...نگرانت بودیم

+ نگرانی نداره

مارک: صدای درگیری میومد

+ یه درگیری فاجعه

مارک: آسیب که ندیدی؟

+ نه خوبم

وارد خونه شد و نگاهی به افراد خودشون، افراد ییبو و خود ییبو و چانیول که نگاش میکردن انداخت.

+ سلام پسرا

همشون همزمان جوابش رو دادن. ییبو قدمی جلو اومد و بهش نگاه کرد.

_ رییس بهت دسترسی نداشت برای همین از من خواست برای گرفتن اطلاعات ماموریت برم

+ دستت دردنکنه...اره توی ماموریت بودم نمیتونستم جواب بدم

با شنیدن حرف های ژان ییبو چند لحظه بی حرکت و با دهن نیمه باز سرجاش موند. الان ژان به جای تیکه انداختن ازش تشکر کرده بود؟؟ نمیتونست باور کنه، با دیدن رفتن ژان به سمت اتاق، سریع دنبالش رفت.

THE GAME OF DESTINYTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang